English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
tangible property اموال عینی
things in possession اموال عینی
Other Matches
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
objectives عینی
objective عینی
veridical عینی
concrete عینی
irreplaceable عینی
chose in possession حق عینی
objective anxiety اضطراب عینی
individual duty واجب عینی
objective test ازمون عینی
objective method روش عینی
objective data دادههای عینی
eye witness گواه عینی
eye witness شاهد عینی
concrete thinking تفکر عینی
concrete operations عملیات عینی
concrete intelligence هوش عینی
tangible property دارائی عینی
res gestae حقایق عینی
retortion تلافی عینی
objective reality واقعیت عینی
objective type سنخ عینی
eye witness گواه عینی
eye-witness گواه عینی
objectivity عینی بودن
non fungible مال عینی
eyewitness شاهد عینی
eye witness شاهد عینی
personal duty واجب عینی
eye-witness شاهد عینی
personal duty فرض عینی
objective value ارزش عینی
objectivism عینی نگری
eyewitness گواه عینی
ocular witness شاهد عینی
lextalionis قانون کیفر عینی
facsimiles رونوشت عینی نمابرد
objective psychology روانشناسی عینی نگر
facsimile رونوشت عینی نمابرد
eyewitnesses شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitness شاهد عینی گواه خوددیده
tangible benefits منافع مشهود فواید عینی
intangible مال غیر عینی نا هویدا
eye-witnesses شاهد عینی گواه خوددیده
cattles اموال
things اموال
chattels اموال
paraphernalia اموال شخصی زن
separate estate اموال شخصی زن
state property اموال عمومی
stolen goods اموال مسروقه
distrain ضبط اموال
distraint توقیف اموال
installation property اموال قسمت
real property اموال غیرمنقول
tangible property اموال ملموس
financial property اموال پولی
property voucher سند اموال
fungible اموال مثلی
things in action اموال دینی
property officer افسر اموال
assets مال و اموال
property book دفتر اموال
users انتفاع از اموال
personalty اموال شخصی
chattel اموال منقول
post property اموال پادگانی
personal property اموال شخصی
post property اموال پادگان
user انتفاع از اموال
class ii property اموال طبقه 2
capital assets اموال سرمایهای
class i property اموال طبقه 1
inventory صورت اموال
property officer افسر ذیحساب اموال
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
appropriation bill صورت ضبط اموال
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
sequestration حکم توقیف اموال
inventory فهرست اموال سیاهه
fixed property اموال غیر منقول
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
offences against property جرائم بر علیه اموال
fisc اموال ضبط شده
article of roup اموال مورد حراج
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
salvaging اموال نجات یافته از خطر
salvage اموال نجات یافته از خطر
foreign توقیف اموال مدیون غایب
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
salvaged اموال نجات یافته از خطر
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages اموال نجات یافته از خطر
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
tangible assets دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
facsimiles رونوشت عینی رونوشت
facsimile رونوشت عینی رونوشت
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com