English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
article of roup اموال مورد حراج
Other Matches
puffer کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
auction حراج
auctions حراج
sales حراج
auctioning حراج
bazaar حراج
auctioned حراج
outlets حراج
outlet حراج
sale حراج
public sale حراج
licit حراج
sale by auction حراج
bids پیشنهاد حراج
bid پیشنهاد حراج
resale حراج مجدد
sale price قیمت حراج
auctioneers دلال حراج
sell by auction حراج کردن
auctioneers حراج گذار
auctioneers متصدی حراج
auctioneers حراج کننده
auctioneer حراج گذار
auctioneer متصدی حراج
auctioneer حراج کننده
to sell or pat up at a حراج کردن
to sell by a حراج کردن
outcry حراج مزایده
confiscate مصادره حراج
confiscating حراج کردن
confiscating مصادره حراج
confiscates حراج کردن
confiscates مصادره حراج
confiscate حراج کردن
to put up to a حراج کردن
outcries حراج مزایده
auctioneer دلال حراج
dutch auction حراج هلندی
salvages حراج کردن حراجی
salvaged حراج کردن حراجی
salvage حراج کردن حراجی
sale by auction فروش به وسیله حراج
reserve price قیمت پایه در حراج
hammers چوب حراج خوردن
auction of rug حراج و مزایده فرش
bidders پیشنهاد دهنده در حراج
bidder پیشنهاد دهنده در حراج
auction sale فروش به وسیله حراج
hammer چوب حراج خوردن
hammered چوب حراج خوردن
salvaging حراج کردن حراجی
pileferable اقلام قابل حراج
pilefered shipment کالای حراج شده
cattles اموال
chattels اموال
things اموال
white sale <idiom> حراج حوله ،پارچه کتان
clearance sales فروش به منظور تصفیه حراج
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
auctioned حراج کردن بمزایده گذاشتن
clearance sale فروش به منظور تصفیه حراج
auctioning حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction حراج کردن بمزایده گذاشتن
separate estate اموال شخصی زن
state property اموال عمومی
assets مال و اموال
paraphernalia اموال شخصی زن
class i property اموال طبقه 1
capital assets اموال سرمایهای
things in possession اموال عینی
post property اموال پادگان
things in action اموال دینی
tangible property اموال عینی
post property اموال پادگانی
tangible property اموال ملموس
chattel اموال منقول
distraint توقیف اموال
fungible اموال مثلی
class ii property اموال طبقه 2
property voucher سند اموال
property officer افسر اموال
personal property اموال شخصی
personalty اموال شخصی
users انتفاع از اموال
stolen goods اموال مسروقه
installation property اموال قسمت
financial property اموال پولی
property book دفتر اموال
inventory صورت اموال
distrain ضبط اموال
real property اموال غیرمنقول
user انتفاع از اموال
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
inventory فهرست اموال سیاهه
fisc اموال ضبط شده
fixed property اموال غیر منقول
appropriation bill صورت ضبط اموال
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
offences against property جرائم بر علیه اموال
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
property officer افسر ذیحساب اموال
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
sequestration حکم توقیف اموال
auction house شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
foreign توقیف اموال مدیون غایب
salvages اموال نجات یافته از خطر
salvaged اموال نجات یافته از خطر
salvage اموال نجات یافته از خطر
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
salvaging اموال نجات یافته از خطر
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
gavels چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
gavel [چکش چوبی قضات] چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
indirect objects مورد
occasioning مورد
object مورد
direct objects مورد
open to question <adj.> مورد شک
inapposite بی مورد
out of place بی مورد
oportuneness مورد
occasion مورد
objects مورد
objecting مورد
objected مورد
occasioned مورد
occasions مورد
inopportune بی مورد
occurence مورد
instance مورد
instances مورد
cases مورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com