Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
Other Matches
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
administrative command
یکان اداری
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
bridged
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridges
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
parent
یکان اولیه
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
parent
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
reinforcing
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
passage
انتقال از حالتی به حالت دیگر
passages
انتقال از حالتی به حالت دیگر
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
routing indicator
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
facsimile transceiver
واحدی برای انتقال و دریافت الکترونیکی
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
electronic
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
data movement time
زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
giro
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
increments
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
increment
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
relocation
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
hydraulic fluid
سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
hypoid
چرخدنده هایی برای انتقال حرکت و قدرت بین شفت ها یامحورهای متنافر
MediaServer
سیستم سافت Netscape برای تامین انتقال صوت و تصویر روی اینترنت
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
strobe
سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
ranges
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ
range
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ
copyrights
حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
copyright
حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
ranged
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ
bureaucratic
وابسته به امور اداری
i/o
محل حافظه که توسط پورت ورودی / خروجی برای انتقال داده با CPU استفاده میشود
unit emplaning
در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
frequency shift keying
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
at
استاندارد باس IBM که برای انتقال بیتهای داده و اطلاعات آدرس از لبه متصل شونده استفاده میکند
redundancy check
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
dump
1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
unit
یکان
units
یکان
formation
یکان
singly
یکان یکان
piggybacking
استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
wife's equity
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
shock troops
یکان ضربت
muster book
دفتروقایع یکان
advance gruard
یکان جلودار
serviced
قسمت یکان
composite
یکان مختلط
command strength
استعداد یکان
service unit
یکان خدمات
base unit
یکان مبنا
base unit
یکان پایگاهی
active
یکان کادر
organization
یکان قسمت
service
قسمت یکان
composite
یکان مرکب
force basis
مبنای یکان
boundaries
حدود یکان
fire unit
یکان اتش
first seargeant
سرگروهبان یکان
single unit
یکان مستقل
single unit
یکان منفرد
boundary
حدود یکان
combat , echelon
یکان رزمی
frontalier
یکان مرزی
installation type
نوع یکان
service force
یکان خدمات
command net
شبکه یکان
pertinent
یکان لاحق
air command
یکان هوایی
train
عقبه یکان
trains
عقبه یکان
troop unit
یکان صنفی
troop unit
یکان سربازدار
organizations
یکان قسمت
trained
بنه یکان
exempted station
یکان مخصوص
combatcommand
یکان رزمی
trained
عقبه یکان
trains
بنه یکان
separate
یکان مستقل
support command
یکان پشتیبانی
combined arms
یکان مرکب
separates
یکان مستقل
combined command
یکان مرکب
organisations
یکان قسمت
motorized
یکان موتوری
intercommand
بین یکان
train
بنه یکان
identification code
کدشناسایی یکان
troop basis
مبنای یکان
separated
یکان مستقل
organizational
یکان سازمانی
naval activity
یکان دریایی
paratroop
یکان چترباز
march unit
یکان راهپیمایی
designation
اسم یکان
tactical command
یکان تاکتیکی
unit train
بنه یکان
divisional unit
یکان لشگری
retraining command
یکان بازاموزی
presence
فرستی در یکان
organic
یکان سازمانی
major command
یکان عمده
organization chart
نمودارسازمان یکان
unit supply
تدارکات یکان
mixed
یکان مختلط
activity
قسمت یکان
unit training
اموزش یکان
parent
یکان لاحق
cavalry unit
یکان سوارزرهی
composite unit
یکان مختلط
straggler
گم شده از یکان
straggler
دورافتاده از یکان
designations
اسم یکان
mechanized
یکان مکانیزه
beach organization
یکان ساحلی
activities
قسمت یکان
joint command
یکان مشترک
designator code
کد تشخیص یکان
sergeants
سرگروهبان یکان
stragglers
گم شده از یکان
stragglers
دورافتاده از یکان
motor unit
یکان موتوری
distinguished unit
یکان ممتاز
logistical command
یکان لجستیکی
sergeant
سرگروهبان یکان
strangle
دورافتادن از یکان
mobility
تحرک یکان
unit structure
استخوانبندی یکان
detached unit
یکان مامورشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com