Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
interior affairs
امور داخلی
Search result with all words
functional
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
Other Matches
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal defense
پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure
ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks
مخابره داخلی ارتباط داخلی
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
amor
امور
financial affairs
امور مالی
combat duty
امور رزمی
religious matters
امور دینی
money matters
امور پولی
non litigious matters
امور حسبی
the high functionery ries of the state
مصادر امور
personal affairs
امور شخصی
state affairs
امور مملکتی
civil affairs
امور غیرنظامیان
authority
اولیاء امور
miscellaneous
امور متفرقه
interior
امور داخله
authority ties of the state
اولیا امور
authority ties of the state
مصادر امور
interiors
امور داخله
aviation authority
امور هواپیمایی
authorities
اولیای امور
routines
امور غیر مهم
routinely
امور غیر مهم
non litigious jurisdiction act
قانون امور حسبی
chaplains
افسر امور دینی
chaplain
افسر امور دینی
non litigious matters act
قانون امور حسبی
politico military
امور سیاسی نظامی
routine
امور غیر مهم
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
probate court
محکمه امور حسبی
resgestae
امور انجام شده
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
minister for foreign affairs
وزیر امور خارجه
foreign minister
وزیر امور خارجه
fish warden
متصدی امور شیلات
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
financial affairs
امور مربوط به مالیه
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
customs broker
واسطه امور گمرکی
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
air branch
قسمت امور هوایی
militarization
نظامی کردن امور
Foreign Office
وزارت امور خارجه
majordomo
متصدی امور خانوادگی
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
bureaucratic
وابسته به امور اداری
clerical test
ازمون امور دفتری
promiscuous
بیقید در امور جنسی
g air
رکن 2 امور هوایی
civic action
امور عام المنفعه
testamentary causes
امور مربوط به وصایا
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
to arrange matters
ترتیب دادن امور
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs
وزیر امور خارجه
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
space broker
کارگزار امور تبلیغات
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
table of authorities
جدول اولیا امور
tax administration
اداره امور مالیات
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
administration
اداره امور یکانها
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
administrations
اداره امور یکانها
State Department
وزارت امور خارجه
technician
شخص متخصص در امور صفتی
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
politics
علم سیاست امور سیاسی
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
to take the helm
زمام امور رادردست گرفتن
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
counsel appointed
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
cryptologistics
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
parochialism
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
shipping
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channeled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channeling
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear
[get into gear]
<idiom>
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
superstitious uses
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
selenodetic
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
hipster
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
commonest
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
joint petroleum office
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
back end server
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
classical economics
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
domestic
داخلی
indoor
داخلی
ben
داخلی
in
داخلی
internal
داخلی
in-
داخلی
municipal
داخلی
esoteric
داخلی
internal door
در داخلی
inner
داخلی
insides
داخلی
intramural
داخلی
interior
داخلی
inside
داخلی
territorial
داخلی
internal medicine
طب داخلی
endogenous
داخلی
anie
داخلی
interiors
داخلی
innate
داخلی
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
internal transactions
معاملات داخلی
inside hinge
لولای داخلی
inside micrometer
میکرومتر داخلی
inside thread
مارپیچ داخلی
home product
محصولات داخلی
internal security
امنیت داخلی
interconnection
اتصالی داخلی
home rule
حکومت داخلی
internal shield
غلاف داخلی
intercommunication
ارتباط داخلی
internal short circuit
کوتهمداری داخلی
internal window sill
کف پنجره داخلی
home trade
تجارت داخلی
inside wing
بال داخلی
internal voltage
ولتاژ داخلی
inside draft
شیب داخلی
inside diameter
قطر داخلی
inside caliper
کولیس داخلی
internal supercharger
سوپرشارژر داخلی
inland duty
گمرک داخلی
inland rules
قوانین داخلی
internal structure
ساختار داخلی
inner loop
حلقه داخلی
inland waterway
ابراه داخلی
internal development
رشد داخلی
internal storage
انباره داخلی
inner liner
روکش داخلی
inner bottom
جدار داخلی
inferior planets
سیارههای داخلی
inner planets
سیارات داخلی
inner product
ضرب داخلی
internal trade
تجارت داخلی
internal trade
بازرگانی داخلی
imside dimension
اندازه داخلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com