English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (13 milliseconds)
English Persian
feasibility امکان اجرا
Search result with all words
remote نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remoter نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remotest نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
virus امکان نرم افزاری که فایلهای قابل اجرا را بررسی میکند تا ببینند آیا ویروس شناخته شدهای
viruses امکان نرم افزاری که فایلهای قابل اجرا را بررسی میکند تا ببینند آیا ویروس شناخته شدهای
interface نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interfaces نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
interactive ابزار توسعه یافته نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد برنامه را تحت کنترل اجرا کند
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
impossibility of performance عدم امکان در اجرا
meter power supply امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
practicableness امکان قابلیت اجرا
run duration 1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
ScriptX ابزار نشر و امکاناتی که امکان نوشتن برنامههای کاربردی چند رسانهای میدهد که در محیطهای مختلف قابل اجرا
Other Matches
edlin در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
Windows Explorer امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
Winsock امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
fire capabilities چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
posse امکان
eventuality امکان
eventualities امکان
feasibility امکان
posses امکان
possibility امکان
possibilities امکان
possible امکان
feasibilty امکان پذیری
makeable <adj.> امکان پذیر
makable <adj.> امکان پذیر
manageable <adj.> امکان پذیر
asap به محض امکان
practicable <adj.> امکان پذیر
defensibility امکان مدافعه
viability امکان عملی
financial feasibility امکان مالی
possible [doable, feasible] <adj.> امکان پذیر
feasibility study امکان سنجی
optimum بهترین امکان
credit line حد امکان خریدنسیه
conceivability امکان پذیری
facility امکان وسیله
makable [spv. makeable] <adj.> امکان پذیر
feasible <adj.> امکان پذیر
doable <adj.> امکان پذیر
contrivable <adj.> امکان پذیر
damping power امکان استهلاک
may امکان داشتن
achievable <adj.> امکان پذیر
executable <adj.> امکان پذیر
conceivable امکان پذیر
can امکان داشتن
if possible در صورت امکان
canning امکان داشتن
impossibility امکان ناپذیری
cans امکان داشتن
workable <adj.> امکان پذیر
visibility امکان دید
feasible امکان عملی
to be able to solve امکان به حل شدن داشتن
acquirability امکان بدست اوردن
hazard signs علایم امکان تولیدخطر
possible امکان پذیر میسر
incombustibility عدم امکان احتراق
feasible امکان پذیر میسر
viability امکان ادامه حیات
possibly <adv.> بطور امکان پذیر
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
conceivably <adv.> بطور امکان پذیر
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
contingently <adv.> بطور امکان پذیر
free maneuver امکان حرکت ازاد
to throw open the door to امکان پذیر کردن
feasibility study مطالعه امکان سنجی
conceivably بطور امکان پذیر
impossible امکان نا پذیر نشدنی
visibility chart طرح امکان دید
readout وسیلهای که امکان نمایش اطلاعات
freezes محدودیت عدم امکان تغییر
freeze محدودیت عدم امکان تغییر
impossibility عدم امکان کار نشدنی
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
to turn upside down هر تلاش امکان پذیری را کرن
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
QuickTime گرافیکی امکان نمایش میدهد.
capability study مطالعه امکان انجام کار
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
outputs امکان نمایش اطلاعات میدهد
fullest پر کردن درون چیزی تا حد امکان
output امکان نمایش اطلاعات میدهد
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
as little as possible اینقدر کم که امکان پذیر باشد
fulfilment اجرا
administration اجرا
administrations اجرا
executing اجرا
operation به اجرا
executes اجرا
implementation اجرا
effecting اجرا
effected اجرا
effect اجرا
performance اجرا
ministration اجرا
accomplishment اجرا
execution اجرا
executed اجرا
performances اجرا
execute اجرا
completion اجرا
runs اجرا
applications اجرا
exercize اجرا
feasance اجرا
run اجرا
application اجرا
implementation اجرا
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
astronautics مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
compromising امکان کشف داشتن به خطر افتادن
compromises امکان کشف داشتن به خطر افتادن
compromise امکان کشف داشتن به خطر افتادن
impassablility امکان ناپذیری عدم قابلیت عبور
incomputability عدم امکان شمرده شدن بیشماری
light نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
lightest نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
lighted نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
plugs امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
MIDI sequencer 1-نرم افزاری که به کاربر امکان ضبط
plug امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
plugging امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
remote یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
remoter یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
datacom امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
remotest یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
port یچ ای که به کاربر امکان میدهد که وسیله جانبی که کامپیوتر
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
script که به کاربر امکان انجام خودکار برنامه میدهد
software که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
twx Service TeletypewriterExchange امکان تبادل تله تایپ
margin فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
margins فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
practical <adj.> قابل اجرا
effecting اجرا کردن
appropriate [for an occasion] <adj.> قابل اجرا
accomplisher اجرا کننده
enforces به اجرا دراوردن
accomplish اجرا کردن
purpose-built <adj.> قابل اجرا
proper <adj.> قابل اجرا
effected اجرا کردن
convenient <adj.> قابل اجرا
functional <adj.> قابل اجرا
accomplishable قابل اجرا
effect اجرا کردن
bring inbeing اجرا کردن
carry out اجرا کردن
carry ineffect اجرا کردن
implement اجرا کردن
put ineffect اجرا کردن
put inpractice اجرا کردن
carry into effect اجرا کردن
assemble and go همگذاری و اجرا
make something happen اجرا کردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
conduct اجرا کردن
actualize اجرا کردن
actualise [British] اجرا کردن
execute اجرا کردن
fulfill [American] اجرا کردن
practice طرز اجرا
enforcing به اجرا دراوردن
enforcing اجرا کردن
make a reality اجرا کردن
put into practice اجرا کردن
put into effect اجرا کردن
bring into being اجرا کردن
enforces اجرا کردن
run manual راهنمای اجرا
purpose-built <adj.> اجرا شدنی
lictor مامور اجرا
proper <adj.> اجرا شدنی
executing زمان اجرا
executing حلقه اجرا
executing اجرا کردن
practical <adj.> اجرا شدنی
non performance عدم اجرا
executes زمان اجرا
executes حلقه اجرا
purposeful <adj.> اجرا شدنی
purposive <adj.> اجرا شدنی
suitable <adj.> اجرا شدنی
mode of execution طرز اجرا
usability قابلیت اجرا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com