Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (2 milliseconds)
English
Persian
chiasma
امیزش ازمیان یا از پهنا
Other Matches
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
from among
ازمیان
surmounts
ازمیان برداشتن
to sweep away
ازمیان برداشتن
across
ازمیان ازوسط
from the dead
ازمیان مردگان
surmounting
ازمیان برداشتن
surmounted
ازمیان برداشتن
To co away with . To remove. To eliminate .
ازمیان برداشتن
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
wipe
ازمیان بردن
to pass off
ازمیان رفتن
wiped
ازمیان بردن
wipes
ازمیان بردن
wiping
ازمیان بردن
abrogate
ازمیان بردن
abolish
ازمیان بردن
surmount
ازمیان برداشتن
abrogates
ملغی ازمیان بردن
to get anything out of the way
کاری را ازمیان برداشتن
abolishes
ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishing
ازمیان بردن منسوخ کردن
broadways
از پهنا
breadthways
از پهنا
amphleness
پهنا
broad
پهنا
flatways
از پهنا
flatwise
از پهنا
narrower
کم پهنا
broadest
پهنا
broader
پهنا
crossways
از پهنا
breadth
پهنا
width
پهنا
expanses
پهنا
expanse
پهنا
widthways
از پهنا
crosswise
از پهنا
narrow
کم پهنا
narrowed
کم پهنا
narrowest
کم پهنا
to wriggle one's way
بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
embryoctony
ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
mesokurtic
میانه پهنا
widening
اضافه پهنا
cross fall
شیب در پهنا
oblong
دراز پهنا
oblongs
دراز پهنا
half width
نیم پهنا
amalgamation
امیزش
farrago
امیزش
combination
امیزش
mixing
امیزش
haunts
امیزش
haunt
امیزش
association
امیزش
associations
امیزش
intercommunion
امیزش
intercourse
امیزش
slewing rate
نرخ عبور یک کاغذ سفید ازمیان چاپگر
carpet width
پهنا و عرض فرش
incommunicatively
بطور کم امیزش
immiscible
امیزش ناپذیر
mixtures
ترکیب امیزش
immix
امیزش یافتن
incommunicative
بی معاشرت و بی امیزش
intercommunicate
امیزش کردن
intercommon
امیزش کردن
mixture
ترکیب امیزش
conviviality
قابلیت امیزش
insociable
غیرقابل امیزش
oxygenation
امیزش با اکسیژن
admix
امیزش کردن
mixing valve
دریچه امیزش
miscible
امیزش پذیر
sexual intercourse
امیزش جنسی
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
demoratize
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
converses
مذاکره کردن امیزش
converse
مذاکره کردن امیزش
to keep company
باهم امیزش کردن
conversed
مذاکره کردن امیزش
conversing
مذاکره کردن امیزش
immiscibly
بطور امیزش ناپذیر
rub shoulders with others
با مردم امیزش کردن
aspects
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
aspect
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
admix
مخلوط شدن امیزش کردن
speech synthesis
ترکیب کلام امیزش سخن
outcross
امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
facial index
نسبت بین پهنا و طول صورت ضرب در عدد صد
nitrosulphuric
ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
e f t a (european free trade association
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
incross
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
associate
امیزش کردن معاشرت کردن
associated
امیزش کردن معاشرت کردن
associating
امیزش کردن معاشرت کردن
associates
امیزش کردن معاشرت کردن
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com