Dictiornary-Farsi | امیزش پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
miscible	امیزش پذیر


Search result with all words

mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
Other Matches

incrossbreed	تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
association	امیزش
associations	امیزش
intercourse	امیزش
combination	امیزش
intercommunion	امیزش
farrago	امیزش
haunts	امیزش
haunt	امیزش
mixing	امیزش
amalgamation	امیزش
admix	امیزش کردن
insociable	غیرقابل امیزش
conviviality	قابلیت امیزش
sexual intercourse	امیزش جنسی
incommunicatively	بطور کم امیزش
incommunicative	بی معاشرت و بی امیزش
intercommon	امیزش کردن
intercommunicate	امیزش کردن
oxygenation	امیزش با اکسیژن
mixing valve	دریچه امیزش
immix	امیزش یافتن
mixture	ترکیب امیزش
immiscible	امیزش ناپذیر
mixtures	ترکیب امیزش
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
rub shoulders with others	با مردم امیزش کردن
conversing	مذاکره کردن امیزش
conversed	مذاکره کردن امیزش
converse	مذاکره کردن امیزش
to keep company	باهم امیزش کردن
chiasma	امیزش ازمیان یا از پهنا
immiscibly	بطور امیزش ناپذیر
converses	مذاکره کردن امیزش
admix	مخلوط شدن امیزش کردن
outcross	امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
speech synthesis	ترکیب کلام امیزش سخن
hash	گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
nitrosulphuric	ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
incross	اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
p sexual relations	امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
associates	امیزش کردن معاشرت کردن
associate	امیزش کردن معاشرت کردن
associated	امیزش کردن معاشرت کردن
associating	امیزش کردن معاشرت کردن
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
pliable	خم پذیر
solvable	حل پذیر
soluble	حل پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pervious	نفوذ پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
evadable	طفره پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
placative	تسکین پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
plunderable	چپاول پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protractile	امتداد پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
sufferable	تحمل پذیر
endurable	تحمل پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
severable	تفکیک پذیر
shapeable	شکل پذیر
spoilable	فساد پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
enumerable	شمارش پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
stretchy	فراخی پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر
remediable	گزیر پذیر
liquefiable	گداز پذیر
protean	شکل پذیر
perturbable	اشوب پذیر
healable	درمان پذیر
fixable	ثبات پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fissile	شکاف پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
increasable	افزایش پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
miscible	امتزاج پذیر
generable	زایش پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
fusible	گداز پذیر
flxible	خمش پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
figurable	شکل پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
expandable	بسط پذیر
exepandable	بسط پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
passible	فساد پذیر
executable	اجرا پذیر
penetrable	رخنه پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatig	خستگی پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
extensible	توسعه پذیر
perfectible	کمال پذیر
spottable	لکه پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
stainable	لکه پذیر
tunable	تنظیم پذیر
tunably	تنظیم پذیر
tuneable	تنظیم پذیر
vacillatory	تغییر پذیر
vanquishable	شکست پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
vicissitudinous	تحول پذیر
visitable	دیدار پذیر
voidable <adj.>	بطلان پذیر