English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
scrap heap انبار کالای قراضه
scrap-heap انبار کالای قراضه
Other Matches
salvaged انبار اجسام قراضه
salvages انبار اجسام قراضه
salvaging انبار اجسام قراضه
salvage انبار اجسام قراضه
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
float غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
floated غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
floats غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
stockpiling ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
rattletrap قراضه
gnawing قراضه
rodential قراضه
mammock قراضه
scrapped قراضه
scrapping قراضه
scrap قراضه
scraps قراضه
scrap iron اهن قراضه
scraps قراضه اهن
rodentia حیوانات قراضه
scrapping قراضه اهن
waste قراضه هرز
wastes قراضه هرز
cast iron scrap اهن قراضه
scrapped قراضه اهن
scrap قراضه اهن
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
grey iron scrap قراضه اهن خاکستری
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
pig iron scrap process فرایند قراضه اهن خام
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
class ii property کالای طبقه 2
consigned inventory کالای امانی
dead stock کالای بنجل
end item کالای ضروری
consumer's goods کالای مصرفی
easy commodity کالای نا مرغوب
merchandise کالای تجارتی
fakement کالای قلب
economic good کالای اقتصادی
class i property کالای طبقه 1
business goods کالای تولیدی
contraband کالای قاچاق
consignment کالای ارسالی
stapled کالای عمده
importing کالای وارده
importing کالای رسیده
imported کالای وارده
imported کالای رسیده
import کالای وارده
contraband کالای غیرمجاز
consignments کالای امانی
commodities کالای مصرفی
bonded good کالای گمرکی
consignment کالای امانی
flotsam کالای اب اورده
consumer goods کالای مصرفی
stapling کالای عمده
staple کالای عمده
shoddy کالای تقلبی
commodity کالای مصرفی
import کالای رسیده
limited editions کالای محدود
smuggled merchandise کالای قاچاق
smuggled goods کالای قاچاق
wage good کالای مزدی
scaron کالای کمیاب
purpose made کالای سفارشی
normal good کالای عادی
normal good کالای معمولی
rip-off کالای قلابی
rip-offs کالای قلابی
Contraband goods. کالای قا چاق
shipment [American] کالای ارسالی
delivery کالای ارسالی
the goods in question کالای موردبحث
stolen goods کالای مسروقه
limited edition کالای محدود
jetsam کالای اب اورد
in wards کالای رسیده
goods in pledge کالای گروی
goods afloat کالای در راه
giffen good کالای گیفن
general cargo کالای معمولی
frustrated cargo کالای متروکه
free good کالای رایگان
consumer brand کالای پر مصرف
frustrated cargo کالای سرگردان
final goods کالای نهائی
labeled cargo کالای ویژه
knit goods کالای کش بافت
naval stores کالای دریایی
inferior good کالای پست
luxury good کالای لوکس
standards کالای جانشین رزمی
standard کالای جانشین رزمی
shipment [American] کالای ارسال شده
importable کالای قابل واردکردن
delivery کالای ارسال شده
consignment کالای ارسال شده
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
perishable کالای سریع الفساد
ban item کالای ممنوع الورود
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
pilefered shipment کالای حراج شده
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
commodity market بازار کالای مصرفی
consignee گیرنده کالای ارسالی
finished product کالای اماده فروش
inwards واردات کالای رسیده
inbound cargo کالای تخلیه نشده
perishable کالای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شونده
staple goods کالای بسیار ضروری
shipment کالای در حال حمل
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
shipments کالای در حال حمل
consignment محموله کالای ارسالی
consignment کالای امانت فروش
velveting کالای مخملی مخمل
consignments محموله کالای ارسالی
consignments کالای امانت فروش
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
the free list صورت کالای بی گمرک
swag کالای دزدیده شده
stock in trade موجودی کالای مغازه
dead stock کالای بدون خریدان
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
common goods کالای مورد نیاز عموم
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
shipments کالای حمل شده باکشتی
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
exported بیرون بردن کالای صادره
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
export بیرون بردن کالای صادره
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
exporting بیرون بردن کالای صادره
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
shipment کالای حمل شده باکشتی
finish stock موجودی کالای ساخته شده
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
exclusion principle درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
Do you have nothing to declare? آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
stapled کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
staple کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
stapling کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
bulk carriers وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com