Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
Other Matches
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
repk lection
انباشتگی
flocculence
انباشتگی
reposition
انباشتگی
agglomeration
انباشتگی
cumulation
انباشتگی
repletion
انباشتگی
packing
انباشتگی
eutrophication
انباشتگی خوراکه اب
logjam
انباشتگی کار
accumulation
ذخیره انباشتگی
amplitude
انباشتگی سیری
accumulations
ذخیره انباشتگی
tap density
چگالی انباشتگی
cumulation
جمع اوری انباشتگی
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
miscellaneous works
کارهای مختلف
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
meshwork
کارهای مشبک
auxiliary work
کارهای اضافی
earth work
کارهای خاکی
interior affairs
کارهای درونی
incidental works
کارهای اتفاقی
diabolism
کارهای شیطانی
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
temporary works
کارهای موقت
the galleys
کارهای سخت
previous work
کارهای قبلی
preliminary works
کارهای مقدماتی
lunces
کارهای غریب
wirework
کارهای سیمی
cementation
کارهای سیمانی
emergency works
کارهای اضطراری
daily round
کارهای روزانه
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
navvy
کارگر کارهای خاکی
mundane affairs
کارهای این جهان
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
welfare work
کارهای عام المنفعه
public works
کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
light housekeeping
کارهای خانه داری
foppery
جلفی کارهای جلف
navvies
کارگر کارهای خاکی
chores
کارهای عادی و روزمره
chore
کارهای عادی و روزمره
diabolize
کارهای شیطانی کردن
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
self-
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
utility
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
footworn
از پا افتاده
old hat
از مد افتاده
downfallen
افتاده
unassuming
افتاده
whacked
از پا افتاده
flagging
افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
low
افتاده
elliptic
افتاده
out of date
از مد افتاده
fallen
افتاده
meek
افتاده
ripe
جا افتاده
riper
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
modest
افتاده
ripest
جا افتاده
mellows
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
mellow
جا افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
old fashioned
از مد افتاده
crest fallen
افتاده
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
diagrams
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
diagram
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
hanging gale
اجاره پس افتاده
seedy
از کار افتاده
cyma recta
موجی افتاده
decurrent
پایین افتاده
demimonde
عقب افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
dowm
از کار افتاده
he fell prone
دمر افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
copybook
پیشپا افتاده
old hat
پیش پا افتاده
tatty
پیش پا افتاده
winded
از نفس افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
prostrate
بخاک افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
unassertive
افتاده حال
short winded
از نفس افتاده
short of breath
از نفس افتاده
impassionate
بهوس افتاده
in register
روی هم افتاده
jugate
روی هم افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
mity
کزم افتاده
noneffective
از کار افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
nutant
پایین افتاده
obvolute
رویهم افتاده
out of order
از کار افتاده
outland
دور افتاده
proleptic
پیش افتاده
protrudent
بیرون افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
commonplace
پیش پا افتاده
banal
پیش پا افتاده
meshed
درهم جا افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
delayed
عقب افتاده
prostrating
بخاک افتاده
prostrates
بخاک افتاده
prostrated
بخاک افتاده
deferred
عقب افتاده
recluse
دور افتاده
recluses
دور افتاده
slackest
جای افتاده یا شل
slack
جای افتاده یا شل
slacks
جای افتاده یا شل
lowlier
صغیر افتاده
backwards
عقب افتاده
lowliest
صغیر افتاده
lowly
صغیر افتاده
outstandingly
عقب افتاده
overlapping
رویهم افتاده
outstanding
عقب افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
lame ducks
از کار افتاده
remotely
دور افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
trite
پیش پا افتاده
deadlines
از کار افتاده
deadline
از کار افتاده
hors de combat
از کار افتاده
backward
عقب افتاده
back
بدهی پس افتاده
installed
از کار افتاده
compromised
به خطر افتاده
backs
بدهی پس افتاده
lame duck
از کار افتاده
obsolete
ازکار افتاده
retarded
عقب افتاده
outlying
دور افتاده
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com