Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
Search result with all words
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
Other Matches
heat content
انتالپی
sensible heat
انتالپی
enthalpy
انتالپی
total heat
انتالپی
enthalpy of fusion
انتالپی ذوب
enthalpy of sublimation
انتالپی تصعید
free enthalpy
انتالپی ازاد
molar enthalpy of combusion
انتالپی مولی احتراق
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
endomorphy
تشکیل
endomorphism
تشکیل
incorporation
تشکیل
entelechy
تشکیل
establishment
تشکیل
establishments
تشکیل
flagellation
تشکیل تاژک
constituting
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
formation
صف ارایی تشکیل
tournaments
تشکیل مسابقات
fibrillation
تشکیل الیاف
former
تشکیل دهنده
gleization
تشکیل خاک رس
form
تشکیل دادن
formation constant
ثابت تشکیل
constitute
تشکیل دادن
constituted
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
foetation
تشکیل جنین
constitutes
تشکیل دادن
argillaceous
تشکیل شده از رس
tournament
تشکیل مسابقات
organising
تشکیل دادن
antitrust
مخالف تشکیل
organizing
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
embryogen
تشکیل جنین
embryogeny
تشکیل جنین
organisers
تشکیل دهنده
organizes
تشکیل دادن
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
ossification
تشکیل استخوان
formative
تشکیل دهنده
annulation
تشکیل حلقه
antidim
مایع ضد تشکیل مه
capital formation
تشکیل سرمایه
bonding
تشکیل پیوند
heat of formation
گرمای تشکیل
orogenesis
تشکیل کوه
vacuolation
تشکیل حفره
osteogenesis
تشکیل استخوان
stratification
تشکیل طبقات
stratification
تشکیل چینه
spermatogenesis
تشکیل نطفه
to erect into
تشکیل دادن از
placentation
تشکیل جفت
umbilication
تشکیل ناف
preformation
تشکیل قبلی
sporogeny
تشکیل هاگ
sporogenesis
تشکیل هاگ
sacculation
تشکیل کیسه
strobilation
تشکیل رشته
siltation
تشکیل لجن
metamerism
تشکیل حلقهای
organize
تشکیل دادن
hematopoiesis
تشکیل خون
the house went into secret session
تشکیل داد
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
constituent
سازه تشکیل دهنده
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
colonising
تشکیل مستعمره دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
formed
تشکیل دادن ساختن
gang
جمعیت تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
form
تشکیل دادن ساختن
ossification
مرحله تشکیل استخوان
vertebration
تشکیل ستون فقرات
venue
محل تشکیل دادگاه
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
troop program
برنامه تشکیل یکانها
constituents
جزء تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
venues
محل تشکیل دادگاه
acidic
تشکیل دهندهء اسید
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
federalization
تشکیل کشورهای متحد
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
bed
تشکیل طبقه دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
nucleus
هسته تشکیل دهنده
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
polygenic
دارای قوه تشکیل
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
nucleate
تشکیل هسته دادن
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
involucrum
تشکیل استخوان جدید
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
force development
برنامه تشکیل یکانها
pods
تشکیل نیام دادن
pod
تشکیل نیام دادن
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
preform
قبلا تشکیل دادن
unformed
تشکیل نشده ناساخت
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
nuclei
هسته تشکیل دهنده
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
colonized
تشکیل مستعمره دادن
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
humification
تشکیل خاک گیاه دار
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
self formed
خود بخود تشکیل شده
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
thrombosis
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
thromboses
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
frontogenesis
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
self constituted
تشکیل شده بوسیله نفس خود
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
plain flap
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
nodulation
تشکیل گره هایا غدههای ریز
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
circuits
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
assembly
تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
registry
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
The conference is scheduled for bahman 20 .
کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
registries
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
syenite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
dibit
عددی که از دو بیت دودویی تشکیل شده است
raises
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com