English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
presidential انتخاب رئیس جمهور
presidential election انتخاب رئیس جمهور
Search result with all words
electoral college هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
Other Matches
First Lady زن رئیس جمهور
First Ladies زن رئیس جمهور
president رئیس جمهور
presidentess زن رئیس جمهور
presidents رئیس جمهور
president of the republic رئیس جمهور
veep معاون رئیس جمهور
vice president نایب رئیس جمهور
The then president . رئیس جمهور وقت
none other than the president هیچ کسی به جز رئیس جمهور
favorite son <idiom> رئیس جمهور ایالت شدن
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
monroe doctrine اصولی که مونرو رئیس جمهور امریکابه عنوان خط مشی سیاست خارجی امریکا به کنگره امریکا در سال 3281 اعلام کرد
emancipation proclamation اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
demos جمهور
populace جمهور
the people جمهور
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
president-elect رییس جمهور منتخب
president-elect رییس جمهور برگزیده
republic of letters جمهور اهل ادب
president-elects رییس جمهور منتخب
presidential وابسته به ریاست جمهور
president-elects رییس جمهور برگزیده
presidentship مقام ریاست جمهور
sophistication نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
commonwealths کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealth کشورهای مشترک المنافع جمهور
check جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checks جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
menu item یک انتخاب در فهرست انتخاب
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
controlled reprisal انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
president رئیس
presidents رئیس
rulers رئیس سر
directors general رئیس کل
director generals رئیس کل
director general رئیس کل
sheik رئیس
ruler رئیس سر
administrator رئیس
administrators رئیس
administered رئیس
chief رئیس
chiefs رئیس
administering رئیس
wardens رئیس
masters رئیس
mastered رئیس
syndic رئیس
chairmen رئیس
superintendents رئیس
superintendent رئیس
headsman رئیس
head رئیس
superior رئیس
chairman رئیس
master رئیس
head master رئیس
administers رئیس
superiors رئیس
director رئیس
Deans رئیس
mugwump رئیس
headers رئیس
sheikhs رئیس
headmen رئیس
headman رئیس
warden رئیس
administer رئیس
header رئیس
directors رئیس
sheikh رئیس
warden رئیس
higher up رئیس
provosts رئیس
provost رئیس
commandants رئیس
commandant رئیس
leaders رئیس
leader رئیس
sheiks رئیس
Dean رئیس
sheiks رئیس قبیله
postmaster رئیس پست
president of the court رئیس دادگاه
vice president نایب رئیس
premiered مهمتر رئیس
patriarch رئیس خانواده
magistrates رئیس کلانتری
president رئیس دانشگاه
schoolmistress خانم رئیس
schoolmistresses خانم رئیس
vice chairman نایب رئیس
veep نایب رئیس
sheikh رئیس قبیله
sheiks رئیس خانواده
office manager رئیس اداره
sheikh رئیس خانواده
presidents رئیس دانشگاه
the pro tem chief رئیس موقت
chieftain رئیس قبیله
postmasters رئیس پست
chieftains رئیس قبیله
patriarchs رئیس خانواده
mess president رئیس باشگاه
sheikhs رئیس قبیله
sheikhs رئیس خانواده
podesta رئیس شهربانی
station master رئیس ایستگاه
stationmaster رئیس ایستگاه
sagamore رئیس ایل
stationmasters رئیس ایستگاه
section chief رئیس قبضه
Prime Ministers رئیس الوزرا
vice chancellor نایب رئیس
vice-chancellor نایب رئیس
Chief Justices رئیس دادگاه
Chief Justice رئیس دادگاه
figurehead رئیس پوشالی
Prime Minister رئیس الوزرا
sachem رئیس ایل
vice-chancellors نایب رئیس
phylarch رئیس قبیله
premieres مهمتر رئیس
office manager رئیس دفتر
principals رئیس مدیر
principal رئیس مدیر
boss رئیس کارفرما
bossed رئیس کارفرما
bosses رئیس کارفرما
bossing رئیس کارفرما
post general رئیس کل پست
ring master رئیس سیرک
figurehead رئیس بی نفوذ
figureheads رئیس پوشالی
abbots رئیس راهبان
speaker of parliament رئیس پارلمان
staff manager رئیس کارگزینی
subprincipal نایب رئیس
Chancellor رئیس دانشگاه
Chancellors رئیس دانشگاه
chairman رئیس جلسه
chairmen رئیس جلسه
premiering مهمتر رئیس
chamberlains رئیس خلوت
chamberlain رئیس خلوت
magistrate رئیس کلانتری
speaker of parliament رئیس مجلس
figureheads رئیس بی نفوذ
social secretary رئیس دفتر
abbot رئیس راهبان
warden رئیس زندان
mint master رئیس ضرابخانه
sheik رئیس قبیله
sheik رئیس خانواده
wardens رئیس زندان
premiers مهمتر رئیس
premiere مهمتر رئیس
premier مهمتر رئیس
shipmaster رئیس کشتی
site manager رئیس کارگاه
leadden limbs رئیس اسپ
surgeons رئیس بهداری
vice president معاون [رئیس]
jurat رئیس شهرداری
He is in bad with the boss. با رئیس اش بد است
heresiarch رئیس رافضیون
ringmaster رئیس سیرک
Chief of Staff رئیس ستاد
Chiefs of Staff رئیس ستاد
shop stewards رئیس گروه
shop steward رئیس گروه
gun captain رئیس قبضه
surgeon رئیس بهداری
kapell meister رئیس ارکستر
dominie رئیس اموزشگاه
communication chief رئیس ارتباطات
ringmasters رئیس گود
ringmasters رئیس سیرک
chief of state رئیس دولت
chief of protocol رئیس تشریفات
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com