Dictiornary-Farsi | انترن پزشک مقیم بیمارستان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان


Search result with all words

intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Other Matches

house surgeon	جراح مقیم بیمارستان
house physician	پزشک مقیم
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
fielo hospital	بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
house surgeon	انترن
internship	انترن بودن
hospitalizes	در بیمارستان
hospitalized	در بیمارستان
hospitalised	در بیمارستان
hospitalises	در بیمارستان
hospitalising	در بیمارستان
hospitalizing	در بیمارستان
hospitalize	در بیمارستان
pay-bed	بیمارستان
hospitals	بیمارستان
hospital	بیمارستان
hospices	اسایشگاه بیمارستان
hospice	اسایشگاه بیمارستان
sanatoria	بیمارستان مسلولین
hotel-Dieu	بیمارستان فرانسوی
sanatorium	بیمارستان مسلولین
ambulances	بیمارستان سیار
ambulance	بیمارستان سیار
open hospital	بیمارستان ازاد
field hospital	بیمارستان صحرایی
infirmarian	متصدی بیمارستان
leper hospital	بیمارستان مبروصین
admission	پذیرش به بیمارستان
field hospitals	بیمارستان صحرایی
hospitalism	بیمارستان زدگی
hospitaler	ساکن بیمارستان
day hospital	بیمارستان روزانه
psychiatric hospital	بیمارستان روانی
sanitariums	بیمارستان مسلولین
clinics	مطب بیمارستان
sanatoriums	بیمارستان مسلولین
clinic	مطب بیمارستان
hospital ship	ناو بیمارستان
debarkation hospital	بیمارستان موقت
termer	مقیم
resident	مقیم
stator	مقیم
settlor	مقیم
resider	مقیم
settled	مقیم
in residence	مقیم
residents	مقیم
domiciled	مقیم
inmates	مقیم
inhabitant	مقیم
settler	مقیم
settlers	مقیم
abider	مقیم
dweller	مقیم
inmate	مقیم
denizen	مقیم
denizens	مقیم
residing	مقیم
lock hospital	بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
wardroom	سالن بیماران بیمارستان
admission	اجازه بستری [در بیمارستان]
bed capacity	فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
sick slip	برگ اعزام به بیمارستان
pesthouse	بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
sanitorium	اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanatarium	اسایشگاه بیمارستان مسلولین
in-patient	بیمار بستریدر بیمارستان
convalescent center	بیمارستان ثابت منطقهای
in-patients	بیمار بستریدر بیمارستان
Operation room.	اتاق عمل ( بیمارستان )
outpatient	بیمار سرپایی بیمارستان
hospitalized prisoners	زندانیان بستری در بیمارستان
Take me to the hospital?	مرا به بیمارستان ببرید.
inpatient	بیماری که در بیمارستان میخوابد
physician in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sickbeds	تخت مریض یا بیمارستان
doctor in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sickbed	تخت مریض یا بیمارستان
docs	پزشک
doc	پزشک
chiropodists	پزشک پا
physicians	پزشک
medical officer	پزشک
interne	پزشک
medical officer	سر پزشک
medical man	پزشک
master physician	سر پزشک
physician	پزشک
practitioners	پزشک
chiropodist	پزشک پا
medic	پزشک
practitioner	پزشک
aesculapian	پزشک
residentiary	کشیش مقیم
resident program	برنامه مقیم
residentiary	روحانی مقیم
resident loader	بارکننده مقیم
resided	مقیم شدن
resident segment	قطعه مقیم
to station oneself	مقیم شدن
non resident	غیر مقیم
non resident	مقیم موقتی
minister resident	وزیر مقیم
residing abroad	مقیم خارجه
settles	مقیم کردن
reside	مقیم شدن
non-residents	مقیم موقتی
domiciliate	مقیم ساختن
non-resident	مقیم موقتی
domiciled in tehran	مقیم تهران
won	مقیم شدن .
italiot or ote	مقیم ایتالیا
resides	مقیم شدن
settle	مقیم کردن
sedentary	مقیم دریک جا
pest house	بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
hospital infection committee	کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
emergency admission	پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
interne	یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
a fake doctor	پزشک قلابی
surgeon general	پزشک ارشد
doctor-to-be	پزشک آینده
practitioner	دندان پزشک
practitioner	دام پزشک
practitioners	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
farrier	دام پزشک
neuropathist	پزشک اعصاب
alienist	پزشک دیوانگان
medico legal examiner	پزشک قانونی
medico	پزشک طبیب
medicine man	پزشک قبیله
medical examiner	پزشک قانونی
farriers	دام پزشک
aurist	پزشک گوش
mad doctor	پزشک دیوانگان
certificate of a doctor	گواهی پزشک
doctor to the company	پزشک شرکت
general practitioner	پزشک عمومی
family doctor	پزشک خانواده
doctoring	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctor	پزشک دکتر
physician in attendance	پزشک معالج
doctors	پزشک دکتر
family doctors	پزشک خانواده
ophthalmologist	چشم پزشک
surgeon	پزشک جراح
psychopathist	پزشک دیوانگان
surgeons	پزشک جراح
oculist	چشم پزشک
oculists	چشم پزشک
citizen abroad	شهروند مقیم خارج
expat [colloquial]	شهروند مقیم خارج
expatriate	شهروند مقیم خارج
non-resident shareholder	سهامدار غیر مقیم
non-resident citizen [American E]	شهروند غیر مقیم
non-resident alien [NRA]	بیگانه غیر مقیم
memory resident program	برنامه مقیم در حافظه
to be in residence	مقیم یا ماندنی بودن
maronite	مسیحی مقیم لبنان
hosteler	مقیم شبانه روزی
Foreign residents in tehran.	خارجیان مقیم تهران
an in patient	بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient	بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
practician	پزشک دست در کار
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
internist	پزشک امراض داخلی
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
medicaster	پزشک زبان باز
extern	کمک پزشک روزانه
German expatriates	شهروندهای آلمانی مقیم خارج
terminal and stay resident program	برنامه مقیم پایانی ایستا
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
nonresidency	عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence	عدم اقامت غیر مقیم
tsr	برنامه مقیم پایانی ایستا
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
conus residents	پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته