Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
censurable
انتقاد امیز
Other Matches
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory
نصیحت امیز توبیخ امیز
trickiest
خدعه امیز مهارت امیز
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
expostulatory
سرزنش امیز تعرض امیز
gratulant
تهنیت امیز تبریک امیز
tricky
خدعه امیز مهارت امیز
trickier
خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
critique
فن انتقاد
critique
انتقاد
censured
انتقاد
critiques
فن انتقاد
criticisms
انتقاد
criticalness
انتقاد
criticism
انتقاد
reviewal
انتقاد
critics
انتقاد
animadversion
انتقاد
fustigation
انتقاد
censuring
انتقاد
critic
انتقاد
censure
انتقاد
censures
انتقاد
critiques
انتقاد
slashing criticism
انتقاد سخت
book review
انتقاد از کتاب
criticizable
قابل انتقاد
criticize
انتقاد کردن
diatribe
انتقاد تلخ
hypercriticism
افراط در انتقاد
hypercritical
مفرط در انتقاد
criticized
انتقاد کردن
diatribes
انتقاد تلخ
criticises
انتقاد کردن
self criticism
انتقاد از خود
criticised
انتقاد کردن
criticizing
انتقاد کردن
criticising
انتقاد کردن
criticizes
انتقاد کردن
critically
از روی انتقاد
put down
<idiom>
انتقاد کردن
tear down
<idiom>
انتقاد کردن
review
انتقاد کردن
reviewed
انتقاد کردن
reviewing
انتقاد کردن
reviews
انتقاد کردن
raillery
سرزنش انتقاد
dish out
<idiom>
انتقاد کوبنده
critics
انتقاد کننده
critic
انتقاد کننده
verbalism
انتقاد لفظی
gaff
انتقاد نفرین
criticizable
انتقاد پذیر
hatchet jobs
انتقاد غرضآمیز
hatchet job
انتقاد غرضآمیز
criticized
مورد انتقاد قراردادن
criticize
مورد انتقاد قراردادن
criticised
مورد انتقاد قراردادن
reviews
بازدید انتقاد کردن
criticises
مورد انتقاد قراردادن
hypercritically
از روی انتقاد و مفرط
reviewing
بازدید انتقاد کردن
hypercritic
انتقاد سخت وموشکافی
reviewed
بازدید انتقاد کردن
criticising
مورد انتقاد قراردادن
review
بازدید انتقاد کردن
criticizes
مورد انتقاد قراردادن
criticizing
مورد انتقاد قراردادن
self critical
انتقاد کننده از خود
sacred cow
شخص مصون از انتقاد
renouncer
سرزنش و انتقاد کننده
flog
انتقاد سخت کردن
flogged
انتقاد سخت کردن
pull to pieces
سخت انتقاد کردن
sacred cows
شخص مصون از انتقاد
flogs
انتقاد سخت کردن
draw fire
<idiom>
مورد انتقاد قرارگرفتن
fustigate
کوبیدن انتقاد کردن
critique
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to incur a criticism
مورد انتقاد واقع شدن
to be under fire
سخت مورد انتقاد قراردادن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
critic report
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
critiques
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
lower criticism
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
descants
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
descant
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
textualism
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
acerbic
<adj.>
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
synaloepha
هم امیز
murmurous
غر غر امیز
synalepha
هم امیز
afflictive
مصیبت امیز
based on private motives
غرض امیز
approbatory
تحسین امیز
competitive
رقابت امیز
approbative
تحسین امیز
applausive
تحسین امیز
advised
مصلحت امیز
antagonistic
مخالفت امیز
amusive
تفریح امیز
affrontive
دشنام امیز
affrontive
توهین امیز
slanderous
افترا امیز
calumniatory
افترا امیز
caressive
نوازش امیز
competetive
رقابت امیز
commendatory
تقدیر امیز
color mixer
رنگ امیز
collusive
دسیسه امیز
chimerical
هوس امیز
complimentary
تعریف امیز
speculative
احتکار امیز
pejorative
تحقیر امیز
insidious
دسیسه امیز
caustically
بطورطعنه امیز
pacific
مسالمت امیز
catastrophical
مصیبت امیز
conciliar
توط ئه امیز
affetionate
محبت امیز
affeluo'so a
عاطفه امیز
peremptory
شتاب امیز
sardonic
طعنه امیز
absolutory
بخشش امیز
sardonic
کنایه امیز
sardonically
طعنه امیز
sardonically
کنایه امیز
abrogative
نسخ امیز
beatific
سعادت امیز
admonitive
نصیحت امیز
sniffy
اهانت امیز
venturesome
مخاطره امیز
diverting
تفریح امیز
jocular
شوخی امیز
provocative
تحریک امیز
adversative
نقض امیز
adventurously
بطورمخاطره امیز
adulatory
تملق امیز
competitiveness
رقابت امیز
educative
تربیت امیز
flattering
تملق امیز
honorific
افتخار امیز
admissive
تصدیق امیز
acrimenious
تعنه امیز
acclamatory
تحسین امیز
honorifics
افتخار امیز
apologetic
پوزش امیز
glamorous
طلسم امیز
conciliative
صلح امیز
impetrative
استغاثه امیز
iron ical
طعنه امیز
justificatory
توجیه امیز
minatory
تهدید امیز
monitive
اندرز امیز
objurgatory
سرزنش امیز
repoachful
سرزنش امیز
obreptitious
خدعه امیز
ostensive
تظاهر امیز
philosophistic
سفسطه امیز
intimidatory
تهدید امیز
intermedial
وساطت امیز
intercessory
شفاعت امیز
impetratory
لابه امیز
impetratory
استغاثه امیز
imputative
تهمت امیز
impostrous
دغل امیز
impostrous
تزویر امیز
imprecatory
نفرین امیز
imprecatory
لعنت امیز
incensive
هیجان امیز
indemnificatory
غرامت امیز
intercessorial
شفاعت امیز
praiseful
ستایش امیز
prankful
شوخی امیز
preachy
موعظه امیز
supplicatory
التماس امیز
tolerantly
مدارا امیز
tragical
مصیبت امیز
traitorous
خیانت امیز
vexatious
رنجش امیز
vindicative
حمایت امیز
vituperatory
سرزنش امیز
vituperatory
توبیخ امیز
wailful
تاثر امیز
sportiveŠetc
شوخی امیز
sophistic
سفسطه امیز
procrastinatory
طفره امیز
protreptic
موعظه امیز
recommendatory
توصیه امیز
reconciliatory
مصالحه امیز
reprehensive
ملامت امیز
revelatory
مکاشفه امیز
riskful
مخاطره امیز
scorner
استهزاء امیز
smoothe
تعارف امیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com