English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
dish out <idiom> انتقاد کوبنده
Other Matches
knocker کوبنده
knockers کوبنده
percutient کوبنده
masher کوبنده
mind-boggling کوبنده
mind-blowing کوبنده
thrasher کوبنده
pounder برحسب لیره کوبنده
concrete road vibrating tamper دستگاه کوبنده ارتعاشی بتن
censure انتقاد
critiques انتقاد
critiques فن انتقاد
reviewal انتقاد
critique فن انتقاد
critique انتقاد
censuring انتقاد
censures انتقاد
censured انتقاد
animadversion انتقاد
criticalness انتقاد
criticism انتقاد
criticisms انتقاد
critic انتقاد
critics انتقاد
fustigation انتقاد
self criticism انتقاد از خود
hypercritical مفرط در انتقاد
criticized انتقاد کردن
criticizes انتقاد کردن
hypercriticism افراط در انتقاد
criticizing انتقاد کردن
criticizable قابل انتقاد
criticizable انتقاد پذیر
censurable انتقاد امیز
book review انتقاد از کتاب
slashing criticism انتقاد سخت
diatribes انتقاد تلخ
diatribe انتقاد تلخ
critically از روی انتقاد
review انتقاد کردن
gaff انتقاد نفرین
critics انتقاد کننده
critic انتقاد کننده
raillery سرزنش انتقاد
reviews انتقاد کردن
reviewing انتقاد کردن
reviewed انتقاد کردن
hatchet job انتقاد غرضآمیز
verbalism انتقاد لفظی
hatchet jobs انتقاد غرضآمیز
criticises انتقاد کردن
criticize انتقاد کردن
criticised انتقاد کردن
put down <idiom> انتقاد کردن
tear down <idiom> انتقاد کردن
criticising انتقاد کردن
hypercritically از روی انتقاد و مفرط
self critical انتقاد کننده از خود
renouncer سرزنش و انتقاد کننده
draw fire <idiom> مورد انتقاد قرارگرفتن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
review بازدید انتقاد کردن
criticising مورد انتقاد قراردادن
criticises مورد انتقاد قراردادن
criticised مورد انتقاد قراردادن
reviewed بازدید انتقاد کردن
flogs انتقاد سخت کردن
flogged انتقاد سخت کردن
flog انتقاد سخت کردن
sacred cows شخص مصون از انتقاد
sacred cow شخص مصون از انتقاد
reviews بازدید انتقاد کردن
reviewing بازدید انتقاد کردن
criticize مورد انتقاد قراردادن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
hypercritic انتقاد سخت وموشکافی
criticized مورد انتقاد قراردادن
criticizes مورد انتقاد قراردادن
fustigate کوبیدن انتقاد کردن
critique جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
critiques جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to be vulnerable [exposed] to criticism خود را در معرض انتقاد گذاشتن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to be under fire سخت مورد انتقاد قراردادن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
descant اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
lower criticism انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
descants اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
textualism اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
acerbic <adj.> انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
criticizing انتقاد کردن نکوهش کردن
criticised انتقاد کردن نکوهش کردن
criticising انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizes انتقاد کردن نکوهش کردن
criticize انتقاد کردن نکوهش کردن
criticized انتقاد کردن نکوهش کردن
criticises انتقاد کردن نکوهش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com