Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
shift out
انتقال به بیرون
Search result with all words
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
intuitions
انتقال
transitions
انتقال
intuition
انتقال
transter
انتقال
turn over
انتقال
conduction
انتقال
transition
انتقال
migration
انتقال
devolution
انتقال
transference
انتقال
transfers
انتقال
bail arm
انتقال
metabasis
انتقال
negotiation
انتقال
negotiations
انتقال
line shaft
انتقال
downloading
انتقال
transportation
انتقال
translation
انتقال
conveys
انتقال
conveying
انتقال
conveyed
انتقال
translations
انتقال
transfer check
انتقال
abaloenation
انتقال
transformation
انتقال
transmission line
خط انتقال
displacement
انتقال
mittimus
انتقال
conductance
انتقال
transfer line
خط انتقال
marque
انتقال
convey
انتقال
shifted
انتقال
transfer
انتقال
assignments
انتقال
transmissions
انتقال
shift
انتقال
move
انتقال
transmission
انتقال
shift
انتقال
conveyances
انتقال
shifts
انتقال
transferring
انتقال
assignment
انتقال
conveyance
انتقال
bakkat
به بیرون
extra terrestrial
بیرون از
outdoor
بیرون
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
out
<adv.>
بیرون
external
بیرون
efferent
بیرون بر
from out of town
از بیرون
[از]
forth of
بیرون از
out-
بیرون از
from outside
از بیرون
[از]
out
بیرون از
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outed
بیرون از
externals
بیرون
forth
بیرون از
off the track
بیرون
outsides
بیرون
out door
بیرون
outside
بیرون
abroad
بیرون
without
بیرون
without
بیرون از
out of
بیرون از
outside appearance
بیرون
out
<adv.>
به بیرون
out-of-
بیرون از
from the outside
از بیرون
away
بیرون
away
بیرون از
outward bound
بیرون رو
detach
انتقال دادن
transports
انتقال دادن
heat transfer
انتقال حرارت
heat transfer
انتقال گرما
transport
انتقال دادن
heat transmission
انتقال گرما
image propagation factor
ضریب انتقال
grantor
انتقال دهنده
light transmission
انتقال نور
transported
نقل و انتقال
transported
انتقال دادن
transporting
نقل و انتقال
transport
نقل و انتقال
transporting
انتقال دادن
gold flow
انتقال طلا
file transfer
انتقال فایل
transports
نقل و انتقال
grantee
انتقال گیرنده
internal transmittance
ضریب انتقال
image transmission
انتقال تصویر
open cheque
چک قابل انتقال
transients
در حال انتقال
open cheque
چک انتقال پذیر
not negotiable
غیرقابل انتقال
shuttle
ریل انتقال
negotiable instruments
اسنادقابل انتقال
transferability
انتقال پذیری
negotiability
انتقال پذیری
negative transfer
انتقال منفی
lineshaft drive
محرکه انتقال
shuttled
ریل انتقال
mortmain
انتقال ناپذیری
line transmission error
خطای انتقال
line generated error
خطای انتقال
immobilization
عدم انتقال
incidence of taxation
انتقال مالیات
gradation
انتقال تدریجی
information transmission
انتقال اطلاعات
gradations
انتقال تدریجی
instrument of assignment
سند انتقال
shifting
انتقال دادن
negotiable
قابل انتقال
integrate transmission line
خط انتقال مجتمع
counter transference
انتقال متقابل
heredity
انتقال موروثی
transient
در حال انتقال
shuttles
ریل انتقال
detaches
انتقال دادن
negotiators
انتقال دهنده
negotiator
انتقال دهنده
alienated
انتقال شده
gears
انتقال دادن
geared
انتقال دادن
gear
انتقال دادن
transferred
انتقال یافته
negotiating
قابل انتقال
assignment of contract
انتقال قرارداد
alienor
انتقال دهنده
negotiate
قابل انتقال
alienator
انتقال دهنده
negotiated
قابل انتقال
alienable
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
bail
واگذاری انتقال
convection
انتقال برق
transferring
انتقال دادن
conveyances
سند انتقال
transfers
انتقال دادن
conveyance
سند انتقال
transmitter
انتقال دهنده
convection
انتقال گرما
transmitters
انتقال دهنده
asynchronous transmission
انتقال غیرهمزمان
block move
انتقال بلوک
digital transmission
انتقال رقمی
digital transmission
انتقال دیجیتالی
descendible
قابل انتقال
demountable
قابل انتقال
alienate
انتقال دادن
alienates
انتقال دادن
alienation
انتقال مالکیت
alienating
انتقال دادن
doppler shift
انتقال دوپلری
intuitively
ازراه انتقال
evocate
انتقال دادن
power transfer
انتقال انرژی
assignments
انتقال قانونی
energy transmission
انتقال انرژی
energy transfer
انتقال انرژی
assignment
انتقال قانونی
electron transition
انتقال الکترون
demographic transition
انتقال جمعیتی
transfer
انتقال دادن
conditional transfer
انتقال شرطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com