English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
lithiation transmetalation انتقال فلز با لیتیم دار کردن
Other Matches
lithiation لیتیم دار کردن
lithium لیتیم
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
shifts انتقال جابجا کردن
shift انتقال جابجا کردن
shifted انتقال جابجا کردن
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
migrate سیر کردن انتقال یافتن
assigns انتقال دادن وواگذار کردن
conduct انتقال دادن رهبری کردن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
conducting انتقال دادن رهبری کردن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
conducted انتقال دادن رهبری کردن
conducts انتقال دادن رهبری کردن
assigned انتقال دادن وواگذار کردن
assign انتقال دادن وواگذار کردن
assigning انتقال دادن وواگذار کردن
remise انتقال دادن گذشت کردن
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
convey انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
transition انتقال
translation انتقال
convey انتقال
conveying انتقال
conveyed انتقال
transitions انتقال
transference انتقال
transfer check انتقال
migration انتقال
conductance انتقال
transfer line خط انتقال
transformation انتقال
bail arm انتقال
translations انتقال
transportation انتقال
devolution انتقال
downloading انتقال
conveys انتقال
displacement انتقال
transfers انتقال
assignment انتقال
assignments انتقال
transfer انتقال
transferring انتقال
transmissions انتقال
conveyances انتقال
mittimus انتقال
conveyance انتقال
metabasis انتقال
marque انتقال
conduction انتقال
line shaft انتقال
shift انتقال
move انتقال
transmission انتقال
negotiations انتقال
abaloenation انتقال
negotiation انتقال
transmission line خط انتقال
shift انتقال
transter انتقال
intuitions انتقال
turn over انتقال
shifted انتقال
shifts انتقال
intuition انتقال
to carry over انتقال دادن
portable قابل انتقال
traffics انتقال دریانوردی
transmission shaft محور انتقال
trafficking انتقال دریانوردی
trafficked انتقال دریانوردی
shift forward انتقال به جلو
traffic انتقال دریانوردی
transmission system شبکه انتقال
transmission tower برج انتقال
transmissive قابل انتقال
gold flow انتقال طلا
heat transfer انتقال حرارت
deliveries انتقال دادن
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
grantor انتقال دهنده
technology transfer انتقال تکنولوژی
thought transference انتقال فکر
energy transmission انتقال انرژی
grantee انتقال گیرنده
shift انتقال دادن
to be transferred انتقال یافتن
overhead transmission line خط انتقال هوایی
transfers انتقال دادن
negotiate قابل انتقال
heat transfer انتقال گرما
transmission of sound انتقال یاعبورصدا
transmissibility قابلیت انتقال
fleetness سرعت انتقال
axle محور انتقال
axles محور انتقال
transferable انتقال پذیر
evocate انتقال دادن
transferable قابل انتقال
inalienable غیرقابل انتقال
credit transfer انتقال اعتبار
nippiness سرعت انتقال
credit transfers انتقال اعتبار
easiness [quickness] سرعت انتقال
celerity سرعت انتقال
transmission facility وسیله انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
shift backward انتقال به عقب
parallel transmission انتقال موازی
alienor انتقال دهنده
file transfer انتقال فایل
sewarage انتقال گنداب
detaching انتقال دادن
transfer license plate [American E] پلاک انتقال
alacrity [speed] سرعت انتقال
transfer number plate [British E] پلاک انتقال
transmission line سیم انتقال
power transfer انتقال انرژی
negotiable instruments اسنادقابل انتقال
heredity انتقال موروثی
transport number عدد انتقال
convection انتقال گرما
convection انتقال برق
transmittancy انتقال سرایت
lineshaft drive محرکه انتقال
transmittance انتقال سرایت
detach انتقال دادن
shuttle ریل انتقال
line transmission error خطای انتقال
line generated error خطای انتقال
shuttled ریل انتقال
open cheque چک قابل انتقال
transient در حال انتقال
transferability انتقال پذیری
negotiability انتقال پذیری
negative transfer انتقال منفی
detaches انتقال دادن
mortmain انتقال ناپذیری
assignment of contract انتقال قرارداد
conveyances سند انتقال
not negotiable غیرقابل انتقال
conveyance سند انتقال
transients در حال انتقال
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
open cheque چک انتقال پذیر
carried انتقال دادن
bail واگذاری انتقال
incidence of taxation انتقال مالیات
tactical march انتقال جنگی
shifts انتقال دادن
shift of a curve انتقال یک منحنی
immobilization عدم انتقال
transmissive انتقال یافته
image transmission انتقال تصویر
internal transmittance ضریب انتقال
image propagation factor ضریب انتقال
heat transmission انتقال گرما
shifted انتقال دادن
alienate انتقال دادن
shift of a tax انتقال مالیات
synchronous transmission انتقال همزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com