English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
empathy انتقال فکر تلقین
Other Matches
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
prompting تلقین
promptings تلقین
suggestion تلقین
dictations تلقین
dictation تلقین
suggestions تلقین
inculcation تلقین
suggesting تلقین کردن
suggested تلقین کردن
verbal suggestion تلقین کلامی
indoctrinating تلقین کردن
indoctrinates تلقین کردن
autosuggestion تلقین بنفس
autosuggestion تلقین به خود
insinuated تلقین کردن
insinuates تلقین کردن
insinuate تلقین کردن
countersuggestion تلقین مخالف
suggests تلقین کردن
indoctrinate تلقین کردن
indoctrinated تلقین کردن
suggest تلقین کردن
posthypnotic suggestion تلقین پس هیپنوتیسمی
indoctrination تلقین فکری
induces تلقین کردن
induced تلقین کردن
inducing تلقین کردن
induce تلقین کردن
suggestibility تلقین پذیری
insufflate تلقین کردن
insti تلقین تدریجی
prestige suggestion تلقین اعتباری
indirect suggestion تلقین غیرمستقیم
inculcator تلقین کننده
doughface تلقین پذیر
self hypnosis تلقین به نفس
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
instilment ریزش و تلقین تدریجی
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
abreact تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to i. person with an opinion عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
brainwashing تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
brainwashes تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
induces تحریک کردن تلقین کردن
induced تحریک کردن تلقین کردن
induce تحریک کردن تلقین کردن
inducing تحریک کردن تلقین کردن
intuitions انتقال
migration انتقال
transfers انتقال
transformation انتقال
intuition انتقال
line shaft انتقال
marque انتقال
metabasis انتقال
mittimus انتقال
transfer انتقال
convey انتقال
conveyed انتقال
conveying انتقال
conveys انتقال
translation انتقال
transportation انتقال
translations انتقال
conductance انتقال
assignments انتقال
conveyance انتقال
assignment انتقال
negotiation انتقال
conveyances انتقال
negotiations انتقال
transmissions انتقال
conduction انتقال
displacement انتقال
downloading انتقال
transmission انتقال
transferring انتقال
abaloenation انتقال
bail arm انتقال
devolution انتقال
transference انتقال
transfer line خط انتقال
transter انتقال
shifted انتقال
shifts انتقال
shift انتقال
transitions انتقال
turn over انتقال
move انتقال
transfer check انتقال
transition انتقال
shift انتقال
transmission line خط انتقال
convect انتقال یافتن
alienable قابل انتقال
conductible قابل انتقال
alienator انتقال دهنده
transmission system شبکه انتقال
voluntary assignment انتقال ارادی
wireless transmission انتقال بی سیم
gear انتقال دادن
geared انتقال دادن
gears انتقال دادن
alienated انتقال شده
conveyable قابل انتقال
negotiator انتقال دهنده
negotiators انتقال دهنده
conveying capacity قدرت انتقال
alienor انتقال دهنده
gold flow انتقال طلا
block transfer انتقال بلوک
transmissive قابل انتقال
transmissive انتقال یافته
capital flow انتقال سرمایه
block transfer انتقال کندهای
transmittance انتقال سرایت
block move انتقال بلوک
transmittal انتقال سرایت
carry over انتقال دادن
transmittancy انتقال سرایت
transport number عدد انتقال
cessionary انتقال گیرنده
change over انتقال بانکی
conditional transfer انتقال شرطی
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
assignment of contract انتقال قرارداد
transmission tower برج انتقال
transferred انتقال یافته
alienation انتقال مالکیت
celerity سرعت انتقال
alacrity [speed] سرعت انتقال
transferring انتقال دادن
easiness [quickness] سرعت انتقال
fleetness سرعت انتقال
velocity سرعت انتقال
transfer انتقال دادن
swiftness سرعت انتقال
speed of action سرعت انتقال
speediness سرعت انتقال
rapidness سرعت انتقال
rapidity سرعت انتقال
promptness سرعت انتقال
promptitude سرعت انتقال
nippiness سرعت انتقال
transfer license plate [American E] پلاک انتقال
transfer number plate [British E] پلاک انتقال
convection انتقال گرما
convection انتقال برق
transferability انتقال پذیری
transfers انتقال دادن
bail واگذاری انتقال
transferee انتقال گیرنده
open cheque چک انتقال پذیر
open cheque چک قابل انتقال
overhead transmission line خط انتقال هوایی
parallel transmission انتقال موازی
portability قابلیت انتقال
positive transfer انتقال مثبت
positive transference انتقال مثبت
transfer of technology انتقال تکنولوژی
power transmission انتقال انرژی
power transmission انتقال قدرت
transfer of learning انتقال یادگیری
not negotiable غیرقابل انتقال
negotiable instruments اسنادقابل انتقال
transfer of training انتقال اموزش
lineshaft drive محرکه انتقال
transfer time مدت انتقال
transfer time زمان انتقال
transfer table میز انتقال
mortmain انتقال ناپذیری
transfer switch کلید انتقال
transfer rate نرخ انتقال
transfer orbit مدار انتقال
transfer operation عمل انتقال
negative transfer انتقال منفی
negotiability انتقال پذیری
progation افزایش انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com