Total search result: 203 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pass |
انتقال یافتن منتقل شدن |
passed |
انتقال یافتن منتقل شدن |
passes |
انتقال یافتن منتقل شدن |
|
|
Other Matches |
|
grantee |
انتقال گیرنده متهب منتقل الیه |
convect |
انتقال یافتن |
to be transferred |
انتقال یافتن |
migrating |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrates |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrate |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrated |
سیر کردن انتقال یافتن |
eluviate |
بوسیله باد وباران نقل و انتقال یافتن |
wideband |
روش ارسال که حاوی چندین کانال داده روی سیگنال انتقال است و میتواند داده را در مسافت طولانی منتقل کند |
declaration of trust |
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند |
basics |
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند |
basic |
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند |
indeterminate change of station |
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده |
electronic funds transfer |
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها |
transfer |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transferring |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfers |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
propagated |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
propagates |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
propagate |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
propagating |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
baseband transmission |
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه |
trial and error <idiom> |
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
upload |
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور |
xmodem |
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد |
signal |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
signaled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
signalled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
transfer ladle |
کفچه انتقال چمچمه انتقال |
transfer rate |
نسبت انتقال سرعت انتقال |
negative acknowledgement |
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد |
transferor |
منتقل |
transferring |
منتقل کردن |
go over |
منتقل شدن |
rendered |
منتقل کردن |
transferor |
منتقل کننده |
assignee |
منتقل الیه |
transferee |
منتقل الیه |
renders |
منتقل کردن |
transfers |
منتقل کردن |
transporters |
منتقل کننده |
transporter |
منتقل کننده |
purchasers |
منتقل الیه |
purchaser |
منتقل الیه |
to go over |
منتقل شدن |
wend |
منتقل کردن |
render |
منتقل کردن |
transfer |
منتقل کردن |
trans shipment |
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر |
transferee |
منتقل الیه متصالح |
to pass a disease on |
بیماری منتقل کردن |
abalienate |
منتقل کردن پس گرفتن |
to be transferred |
منتقل شدن واگذارشدن |
transmigrate |
کوچ دادن منتقل کردن |
IrDA |
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند |
xmodem |
بایت از بلاک داده را منتقل میکند |
analog |
خط ارتباطی که خط وط آنالوگ مانند صوت را منتقل میکند |
modulate |
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده |
modulating |
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده |
input |
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است |
modulates |
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده |
to move one's operation offshore |
شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن |
inputted |
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است |
data link |
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند |
analogues |
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند |
analogues |
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند |
analogue |
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند |
analogue |
خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند |
kilos |
اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند |
footing |
قسمتی از پی ساختمان که بارها رامستقیما" به خاک منتقل میکند |
audio |
ماشین منتقل کننده سیگنالهای صوتی به نوار مغناطیسی |
kilo |
اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند |
T link |
که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند |
analog |
خط ارتباطی که خط وط سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل میکند |
closed circuit |
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود |
registers |
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود |
drive |
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند |
closed circuits |
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود |
to shift freight traffic from road to rail |
حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن |
interrupts |
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود |
interrupting |
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود |
registering |
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود |
interrupt |
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود |
to second somebody |
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی] |
register |
فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود |
drives |
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند |
card |
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند |
paper |
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند |
papers |
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند |
cards |
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند |
papered |
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند |
input/output |
دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند |
papering |
وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند |
IEC connector |
استانداردی برای اتصال سر سوزنه در سوکتی که الکتریسیته اصلی را به کامپیوتر منتقل میکند |
jump instruction |
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی |
chain |
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند. |
chains |
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند. |
punched |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
fiber |
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند |
punch |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
fibre |
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند |
punches |
وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد |
middle ear |
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند |
fibres |
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند |
output |
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود |
kilos |
اتصال leaned line سافت British Telecom که داده را تا چند کیلوبایت در ثانیه منتقل میکند |
unconditional |
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی . |
deffered entry |
ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است |
kilo |
اتصال leaned line سافت British Telecom که داده را تا چند کیلوبایت در ثانیه منتقل میکند |
outputs |
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود |
bussed |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
bussing |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
MNP 0 |
پروتکل تصحیح خطای ارتباطی که میتواند داده راحتی روی اتصالات تلفن ضعیف منتقل کند |
buses |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
tenant in fee simple |
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود |
busing |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
bused |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
EFTPOS |
ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند |
bus |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
busses |
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند |
highway |
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند |
fibre optics |
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند |
highways |
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند |
highway |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند |
pre imaging |
تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش |
bused |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
busing |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
buses |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
bussing |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
busses |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
bus |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
bussed |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند |
internal modem |
مودم روی کارت اضافی که به اتصال وصل میشود و اطلاعات را به پردازنده منتقل میکند از طریق باس و نه پورت سریال |
highways |
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند |
token bus network |
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند |
motorola |
- بیتی منتقل میکند. که در SE Apple Macintosh و Macintosh plus استفاده میشود |
looped |
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده |
loops |
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده |
loop |
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده |
cyclic |
چرخش بیتها در کلمه که آخرین بیت به محل اولین بیت منتقل میشود |
shift |
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود |
shifted |
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود |
shifts |
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود |
literal |
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند |
serials |
eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند |
serial |
eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند |
free stroke |
کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود] |
mouses |
esuoM ای که به پورت سری PC وصل است و داده مختصات را از طریق پورت سریال منتقل میکند |
mouse |
esuoM ای که به پورت سری PC وصل است و داده مختصات را از طریق پورت سریال منتقل میکند |
discovering |
یافتن |
discovered |
یافتن |
detecting |
یافتن |
detects |
یافتن |
detect |
یافتن |
find |
یافتن |
finds |
یافتن |
discover |
یافتن |
discovers |
یافتن |
detected |
یافتن |
backward read |
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند |
daisy chain |
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت |
pascal's law |
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود |
estate by curtesy |
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد |
autosync |
خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند |
wind up |
پایان یافتن |
diminish |
تقلیل یافتن |
wrap up |
خاتمه یافتن |
to take courage |
خرات یافتن |
learns |
اگاهی یافتن |
recuperating |
بهبودی یافتن |
to quit oneself of |
رهائی یافتن از |
to undergo a change |
تغییر یافتن |
accrue |
افزایش یافتن |
diminish |
نقصان یافتن |
recuperate |
بهبودی یافتن |
recuperated |
بهبودی یافتن |
waning |
کاهش یافتن |
wanes |
کاهش یافتن |
waned |
کاهش یافتن |
wane |
کاهش یافتن |
to be through |
فراغت یافتن |
accruing |
گسترش یافتن |
accruing |
افزایش یافتن |
accrues |
گسترش یافتن |
recuperates |
بهبودی یافتن |
accrues |
افزایش یافتن |
accrue |
گسترش یافتن |
to reach for knowledge |
برای یافتن |
to pull round |
بهبودی یافتن |
learn |
اگاهی یافتن |
overpowers |
استیلا یافتن بر |
prefer |
ترجیح یافتن |
preferring |
ترجیح یافتن |
prefers |
ترجیح یافتن |
specialization |
تخصص یافتن |
developments |
تکامل یافتن |
development |
تکامل یافتن |
conquer |
پیروزی یافتن بر |
come up with <idiom> |
یافتن پاسخ |