English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
Search result with all words
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
Other Matches
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
wreaks انتقام گرفتن
wreaking انتقام گرفتن
get even <idiom> انتقام گرفتن
wreaked انتقام گرفتن
wreak انتقام گرفتن
venge انتقام گرفتن
to take vengeance on any one تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
to d. oneself up خودرا گرفتن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
revenging انتقام
retaliation انتقام
revenge انتقام
revenged انتقام
vindictive انتقام
reprisal انتقام
reprisals انتقام
vengeance انتقام
revenges انتقام
wanion انتقام
vengeanee انتقام
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
avenge انتقام کشیدن
avenges انتقام کشیدن
avenging انتقام کشیدن
avenged انتقام کشیدن
fury روح انتقام
revenger انتقام گیرنده
vendettas انتقام گیری
revenging انتقام کشیدن
revenges انتقام کشیدن
nemesis الهه انتقام
revenge انتقام کشیدن
avenger دادگیر انتقام جو
revenged انتقام کشیدن
vendetta انتقام گیری
vengeful بشدت انتقام جو
to take vengeance on a person ازکسی انتقام کشیدن
it savours of revenge دلالت بر انتقام میکند
nemesis کینه جویی انتقام
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
to slake one's revenge اتش انتقام خودراخاموش کردن
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
to rangeoneself خودرا
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
to a onself خودرا اراستن
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
to dress up خودرا اراستن
to breakin خودرا داخل کردن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
minces حرف خودرا خوردن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
self assertion خودرا جلو اندازی
mince حرف خودرا خوردن
to sun one self خودرا افتاب دادن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
pontify خودرا مقدس نمودن
insconce خودرا جای دادن
flatten روحیه خودرا باختن
flattens روحیه خودرا باختن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
wrathful عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
to keep the wolf from the door خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum خودرا بنا خوشی زدن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
underplayed دست خودرا ادا نکردن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshing خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes خودرا بالجن وگل ولای الودن
slosh خودرا بالجن وگل ولای الودن
to calculate on فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preening خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preened خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
mudlark اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
He was engrossed in conversation . فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
To pay off someone. To settle old scores with someone. با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
corks گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
raclaim پس گرفتن
adeem پس گرفتن
disesteem کم گرفتن
deglutinate گرفتن
devest گرفتن
holds گرفتن
retaking پس گرفتن
grab گرفتن
resumption از سر گرفتن
catch گرفتن
retaken پس گرفتن
catch on گرفتن
hold گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com