English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
integrate انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating انتگرال گرفتن انتگرال گیری
Other Matches
integration انتگرال گیری
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
Constant of integration ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
integrates انتگرال گرفتن
integrate انتگرال گرفتن
integrating انتگرال گرفتن
differential نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
integrable قابل گرفتن انتگرال
integral انتگرال
integral action factor ضریب انتگرال
integrator انتگرال گیر
integral انتگرال [ریاضی]
limited integrator انتگرال محدود
line integral انتگرال خطی
finite integral انتگرال محدود
double integral انتگرال دوبل
phase integal انتگرال فاز
line integral انتگرال خطی [ریاضی]
curvilinear integral انتگرال خطی [ریاضی]
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
Stieltjes integral انتگرال استیلتیس [ریاضی]
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
double integration method روش انتگرال دوبل
variable of integration متغیر انتگرال [ریاضی]
digital integrator انتگرال گیر رقمی
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
calculus [infinitesimal calculus] حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
the integral from a to b of f-of-x with respect to x انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
infinitesimal calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
pass a resolution با رای گیری تصمیم گرفتن
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fosterage گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
tip the balance <idiom> تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
point voting system سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
exorcism جن گیری
recaptured پس گیری
bias سو گیری
exorcisms جن گیری
retractaion پس گیری
monogyny یک زن گیری
recature پس گیری
skim کف گیری
luting گل گیری
catch بل گیری
recapturing پس گیری
dewatering اب گیری
resumption از سر گیری
recapture پس گیری
biases سو گیری
lutation گل گیری
scorification کف گیری
recaptures پس گیری
skims کف گیری
skimmed کف گیری
coppering مس گیری لوله
ensues پی گیری کردن
censoriousness خرده گیری
ensued پی گیری کردن
corf سبدماهی گیری
catch trial کوشش مچ گیری
recruitment سرباز گیری
recruitment توان گیری
subsumption نتیجه گیری
commensurateness اندازه گیری
decoppering مس گیری کردن
standardization معیار گیری
resignation کناره گیری
resignations کناره گیری
chronicity دامن گیری
complementation متمم گیری
coring نمونه گیری
coring مغزه گیری
collier ذغال گیری
declipping لکه گیری
refuels سوخت گیری
stamping قالب گیری
moulding قالب گیری
decoction عصاره گیری
dephosphorization فسفر گیری
silting up لای گیری
deoxidation اکسیژن گیری
demission کناره گیری
refuelled سوخت گیری
refuelling سوخت گیری
crackdown سخت گیری
crackdowns سخت گیری
crabber خرچنگ گیری
spile سوراخ گیری
conscription سرباز گیری
ensue پی گیری کردن
fueling سوخت گیری
metering اندازه گیری
decision making تصمیم گیری
decarburization کربن گیری
decalcification کلسیم گیری
damage control اسیب گیری
criticalness خرده گیری
sound absorbing صدا گیری
sampling نمونه گیری
cased قالب گیری
module اندازه گیری
churning کره گیری
scratches کناره گیری
scratching کناره گیری
formation شکل گیری
isolation کناره گیری
nagging خرده گیری
to hug oneŠs chains بغل گیری
abdication کناره گیری
scratched کناره گیری
gauging اندازه گیری
creel تورماهی گیری
modeling سرمشق گیری
measurement اندازه گیری
dialing شماره گیری
scratch کناره گیری
extrapolation قیاس گیری
extrapolations قیاس گیری
caviling خرده گیری
caviled خرده گیری
attrition کناره گیری
cavil خرده گیری
calk درز گیری
strictures سخت گیری
stricture سخت گیری
cavils خرده گیری
wrestling کشتی گیری
measurements اندازه گیری
cavilled خرده گیری
renunciation کناره گیری
palsy زمین گیری
modules اندازه گیری
venality رشوه گیری
conclusion نتیجه گیری
conclusions نتیجه گیری
vendettas انتقام گیری
amphimixis جفت گیری
permissiveness اسان گیری
threctia کناره گیری
backing up پشتیبان گیری
calk درز گیری
toothing plane رنده خط گیری
striking جرقه گیری
forming شکل گیری
vendetta انتقام گیری
bailment امانت گیری
stain removed لکه گیری
sternly با سخت گیری
creels تورماهی گیری
paralysis زمین گیری
voting رای گیری
derivation مشتق گیری
derivations مشتق گیری
timming زمان گیری
against time تایم گیری
strikingly جرقه گیری
stripping رنگ گیری
acceleration lane خط سرعت گیری
ablactation از شیر گیری
interpolation درون گیری
interpolations درون گیری
cupping خون گیری
levying باج گیری
limit of inflammability حد اتش گیری
knoit تغ تغ خرده گیری
invalidism زمین گیری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com