Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
fielder
انجام نقش توپگیر
fieldman
انجام نقش توپگیر
Other Matches
receiver
توپگیر
receivers
توپگیر
batteries
توپزن و توپگیر
battery
توپزن و توپگیر
catcher's box
محوطه مخصوص توپگیر
catcher
توپگیر پشت سر توپزن
mid on
توپگیر طرف توپ انداز
short leg
توپگیر بین دو میله کریکت
wicketkeeper
توپگیر مدافع میلههای کریکت
slipped
محل توپگیر پشت محافظ میله
third man
محل توپگیر دور از توپزن کریکت
leg slip
محل توپگیر پشت میله دار
slip
محل توپگیر پشت محافظ میله
slips
محل توپگیر پشت محافظ میله
long leg
یکی از مواضع توپگیر پشت میله ها
mid off
توپگیر طرف میله نزدیک توپ انداز
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
fielded
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
fields
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
implemented
انجام
commissions
انجام
implement
انجام
completion
انجام
implementing
انجام
accomplishment
انجام
commissioning
انجام
execution
انجام
performances
انجام
implementation
انجام
enforcement
انجام
transaction
انجام
fulfilment
انجام
performance
انجام
achievement
انجام
achievements
انجام
commission
انجام
terminuse ad quem
انجام
compietion
انجام
sequel
انجام
at last
سر انجام
end all
انجام
fulfillment
انجام
effectuation
انجام
sequels
انجام
consummation
انجام
implements
انجام
implementation
انجام
effect
انجام دادن
out and out
انجام شده
repetition
باز انجام
fulfill
انجام دادن
from beginning to end
ازابتداتا انجام
effecting
انجام دادن
effectual
انجام شدنی
effected
انجام دادن
from first to last
ازاغازتا انجام
repetitions
باز انجام
out-and-out
انجام شده
feasibility
توانایی انجام
godspeed
پایان انجام
go through
انجام دادن
accomplished
انجام شده
functor
انجام دهنده
repeats
باز انجام
fulfit
انجام دادن
make out
<idiom>
انجام دادن
manipulation
انجام با مهارت
successful
نیک انجام
from a to izzard
از اغاز تا انجام
for doing it
برای انجام ان
pay
انجام دادن
do up
انجام دادن
complier
انجام دهنده
chars
انجام دادن
charring
انجام دادن
char
انجام دادن
completion of a contract
انجام یک قرارداد
chare
انجام دادن
carry out
انجام دادن
pending
در دست انجام
conclusions
انجام نتیجه
paying
انجام دادن
pays
انجام دادن
finalization
انجام رسانی
feasance
انجام کار
unfulfilled
انجام نشده
accomplishable
انجام دادنی
repeat
باز انجام
accomplisher
انجام دهنده
executable
انجام پذیر
achiever
انجام دهنده
conclusion
انجام نتیجه
implementing
انجام دادن
to make good
انجام دادن
to put through
انجام دادن
put on
انجام دادن
unaccomplished
انجام نشده
processing of the order
انجام سفارش
performable
انجام دادنی
stand to
انجام دادن
do-it-yourself
خود انجام
non-starter
کار نا انجام
non-starters
کار نا انجام
fulfils
انجام دادن
fulfills
انجام دادن
to go through
انجام دادن
to follow out
انجام دادن
to do a thing the right way
انجام دادن
implement
انجام دادن
implements
انجام دادن
done
انجام شده
the d. of duty
انجام وفیفه
thrust line
خط حمله خط انجام تک
to be fulfilled
انجام گرفتن
to bring to an issve
انجام دادن
to bring to effect
انجام دادن
to carry into execution
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
implemented
انجام دادن
sonsy
نیک انجام
fulfilling
انجام دادن
fulfilled
انجام دادن
fulfil
انجام دادن
honors
انجام تعهد
honoring
انجام تعهد
honored
انجام تعهد
parform
انجام دادن
non performance
عدم انجام
accomplishing
انجام دادن
accomplishes
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
performing
انجام دهنده
possible
[doable, feasible]
<adj.>
انجام پذیر
actions
انجام کاری
action
انجام کاری
honour
انجام تعهد
honoured
انجام تعهد
honouring
انجام تعهد
confrontational
انجام اعتصاب
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
performs
انجام دادن
performed
انجام دادن
perform
انجام دادن
shock tactics
انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured
انجام کاریدردرازمدت
unaided
انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting
انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
honours
انجام تعهد
administer
انجام دادن
makable
[spv. makeable]
<adj.>
انجام شدنی
inexecutable
<adj.>
انجام ناپذیر
impracticable
<adj.>
انجام ناپذیر
dispatches
انجام سریع
put ineffect
به انجام رساندن
implement
به انجام رساندن
carry ineffect
به انجام رساندن
actualize
به انجام رساندن
actualise
[British]
به انجام رساندن
make something happen
انجام دادن
carry into effect
انجام دادن
unfeasible
<adj.>
انجام ناپذیر
impracticable
<adj.>
انجام نشدنی
inexecutable
<adj.>
انجام نشدنی
feasible
<adj.>
انجام شدنی
doable
<adj.>
انجام شدنی
contrivable
<adj.>
انجام شدنی
covers
انجام دادن
achievable
<adj.>
انجام شدنی
coverings
انجام دادن
cover
انجام دادن
make something happen
به انجام رساندن
carry into effect
به انجام رساندن
put inpractice
به انجام رساندن
dispatched
انجام سریع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com