English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (14 milliseconds)
English Persian
the d. of duty انجام وفیفه
Search result with all words
harness حین انجام وفیفه
harnessed حین انجام وفیفه
harnessing حین انجام وفیفه
slacker کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slackers کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
feasance انجام وفیفه کردن
functionate انجام وفیفه کردن
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
line of duty نحوه انجام وفیفه
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
ready for duty اماده انجام وفیفه
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
supererogation افراط در انجام وفیفه
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
while on duty حین انجام وفیفه
Other Matches
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
task وفیفه
functioned وفیفه
functions وفیفه
tasks وفیفه
roles وفیفه
function وفیفه
sorb وفیفه
role وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
taskwork وفیفه
responsibility وفیفه
responsibilities وفیفه
obligations وفیفه
offices وفیفه
office وفیفه
duty وفیفه
worked وفیفه
work وفیفه
service وفیفه
pensions وفیفه
pension وفیفه
obligation وفیفه
activities وفیفه
activity وفیفه
serviced وفیفه
assignment وفیفه
inofficious بی وفیفه
assignments وفیفه
devoir وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
compulsory service خدمت وفیفه
the d. of duty ادای وفیفه
functionery وفیفه دار
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
staff duty وفیفه ستادی
loyalties وفیفه شناسی
beneficiaries وفیفه خوار
fealty وفیفه شناسی
fealties وفیفه شناسی
conscientious وفیفه شناس
functionally ازلحاظ وفیفه
draftees سربازان وفیفه
draft سرباز وفیفه
drafted سرباز وفیفه
feal وفیفه شناس
functional وفیفه دار
irresponsible وفیفه نشناس
task management مدیریت وفیفه
beneficiary وفیفه خوار
conscription نظام وفیفه
loyal وفیفه شناس
irresponsibility وفیفه نشناسی
dereliction of duty ترک وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
office کار وفیفه
offices کار وفیفه
duty-bound حینانجام وفیفه
stipendiary وفیفه خوار
stipendiaries وفیفه خوار
annuitant وفیفه خور
undutiful وفیفه نشناس
breach of duty ترک وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
military service نظام وفیفه
dutifulness وفیفه شناسی
inofficious وفیفه نشناس
dutiful وفیفه شناس
functioned وفیفه داشتن
conscript سرباز وفیفه
function وفیفه داشتن
conscripted سرباز وفیفه
conscripting سرباز وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
functions وفیفه داشتن
neurility وفیفه اعصاب
sense of duty حس وفیفه شناسی
obligor مشمول وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
seaman recruit ناوی وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
propositional function وفیفه حسی
obligated reservist مشمول وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
naval conscript ناوی وفیفه
serviced نظام وفیفه
religious duty فرض وفیفه
drafts سرباز وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
obstriction قرارداد وفیفه
service نظام وفیفه
tasks امرمهم وفیفه
task امرمهم وفیفه
functional design طرح وفیفه مندی
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
functional character دخشه وفیفه بندی
military service خدمت نظام وفیفه
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
function code رمز وفیفه نما
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
conscript army ارتش سربازان وفیفه
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
function وفیفه عمل کردن
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
functioned وفیفه عمل کردن
task control block بلاک کنترل وفیفه
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
functions وفیفه عمل کردن
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
conscription law قانون نظام وفیفه
leal وفیفه شناس حقشناس
key assignments وفیفه دهی کلیدها
duteous وفیفه شناس مطیع
functional diagram نمودار وفیفه مندی
observantly از روی وفیفه شناسی
functional unit واحد وفیفه مند
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
functional تابعی وفیفه مندی
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
chancery مقام یا وفیفه صدارت عظمی
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
pensioners وفیفه خوار مستمری بگیر
pensioner وفیفه خوار مستمری بگیر
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
liability to military service مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
intelligence department ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hear footsteps عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
unprofitable servants مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
compietion انجام
commission انجام
commissions انجام
consummation انجام
implementation انجام
commissioning انجام
transaction انجام
implementation انجام
sequels انجام
enforcement انجام
sequel انجام
performance انجام
implement انجام
performances انجام
implements انجام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com