Dictiornary-Farsi | انحراف نا پذیر منحرف نکردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
indivertible	انحراف نا پذیر منحرف نکردنی


Other Matches

deviates	منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate	منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating	منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated	منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
inexpugnable	حمله نا پذیر منقرض نکردنی
inextensible	بسط نا پذیر منقرض نکردنی
anti balance tab	بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
incorruptible	فساد نا پذیر منحرف نشدنی
deviations	انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation	انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drifted	انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting	انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift	انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts	انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
yaw	انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
preccession	انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yawed	انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yaw	انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed	انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
apparent wander	انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
inextricable	حل نکردنی
indecipherable	حل نکردنی
irrecusable	رد نکردنی
unquestioning	رد نکردنی
unquestionable	رد نکردنی
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
unbelievable	باور نکردنی
unwarrantable	توجیه نکردنی
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
irreprehensible	ملامت نکردنی
inapplicable	تطبیق نکردنی
irrepressible	جلوگیری نکردنی
irreproachable	ملامت نکردنی
impenetrable	درک نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
inconsumable	مصرف نکردنی
irreprehensible	سرزنش نکردنی
reproachless	ملامت نکردنی
incomprehensible	درک نکردنی
unwarranted	توجیه نکردنی
indecipherable	کشف نکردنی
irreproachable	سرزنش نکردنی
inexplicable	روشن نکردنی
incogitable	درک نکردنی
inconceivable	تصور نکردنی
indeclinable	پرهیز نکردنی
indefeasibility	لغو نکردنی
indefectible	عیب نکردنی
inviolable	غصب نکردنی
irrepealable	فسخ نکردنی
irrepealable	لغو نکردنی
insuperable	برطرف نکردنی
incredible	باور نکردنی
indefeasible	لغو نکردنی
inextinguishable	مستهلک نکردنی
irrepleviable	رفع توقیف نکردنی
fairy tales	داستان باور نکردنی
inadmissible	ناپسندیده تصدیق نکردنی
imperceptible	نفهمیدنی درک نکردنی
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
fairy tale	داستان باور نکردنی
flattest	ثابت یا تغییر نکردنی
flat	ثابت یا تغییر نکردنی
irreplevisable	رفع توقیف نکردنی
intangible	بغرنج درک نکردنی
irreclaimable	بازیافت نکردنی درست نشدنی
inexpiable	مرمت ناپذیر جبران نکردنی
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
inconceivable	غیر قابل ادراک باور نکردنی
inconvincible	اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
assoil	اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
apparent recession	انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee	زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant	زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
declinating station	ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
deviant	منحرف
deviate	منحرف
astray	منحرف
perverting	منحرف
awry	منحرف
aberrant	منحرف
perverts	منحرف
deviated	منحرف
deviates	منحرف
perverse	منحرف
hell-bent	منحرف
deviants	منحرف
pervert	منحرف
hell bent	منحرف
deviating	منحرف
digressional	منحرف
lost	منحرف
amiss	منحرف
perverted	منحرف
deviator	منحرف
wrings	منحرف کردن
deviating	منحرف شدن
swerve	منحرف کردن
digress	منحرف شدن
digresses	منحرف شدن
swerve	منحرف شدن
pervert	منحرف کردن
digressing	منحرف شدن
hell bent	منحرف شده
hell-bent	منحرف شده
digressed	منحرف شدن
wring	منحرف کردن
wringing	منحرف کردن
swerved	منحرف شدن
deviates	منحرف شدن
averted	منحرف کردن
swerving	منحرف کردن
swerving	منحرف شدن
perverting	منحرف کردن
averting	منحرف کردن
deviate	منحرف شدن
swerves	منحرف کردن
swerves	منحرف شدن
averts	منحرف کردن
swerved	منحرف کردن
deviated	منحرف شدن
perverts	منحرف کردن
diversionary	منحرف کننده
intervert	منحرف کردن
fall off	منحرف شدن
diverts	منحرف شدن
diverts	منحرف کردن
diverted	منحرف شدن
diverted	منحرف کردن
divert	منحرف شدن
divert	منحرف کردن
excurse	منحرف شدن
draw off	منحرف کردن
divertive	منحرف کننده
curving	کم کم منحرف شدن
digressively	بطور منحرف
avert	منحرف کردن
call off	منحرف کردن
deviator	منحرف شونده
curves	کم کم منحرف شدن
curve	کم کم منحرف شدن
deflect	منحرف کردن
step aside	منحرف شدن
deflect	منحرف شدن
bend	منحرف کردن
perversity	منحرف بودن
astray	منحرف بیراه
deflected	منحرف شدن
deflected	منحرف کردن
deflecting	منحرف شدن
pay off	منحرف شدن
errant	منحرف بدنام
deflecting	منحرف کردن
deflects	منحرف شدن
deflects	منحرف کردن
to step aside	منحرف شدن
detour	خط سیر را منحرف کردن
distract	منحرف کردن توجه
detours	خط سیر را منحرف کردن
distracts	منحرف کردن توجه
oblique	غیر مستقیم منحرف
skewing	منحرف کج نگاه کردن
skew	منحرف کج نگاه کردن
to call off	منحرف یامنصرف کردن
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic	منحرف کردن ترافیک
devious	غیر مستقیم منحرف
deflecting electrode	الکترد منحرف کننده
antevert	به جلو منحرف کردن
back slide	منحرف شدن از مسیر
to put off the scent	ازجاده منحرف کردن
skews	منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode	صفحه منحرف کننده
deflector plates	صفحههای منحرف کننده
divertor switch	کلید منحرف کننده
deflecting voltage	ولتاژ منحرف کننده
twisty	پیچ دار منحرف
jumps	تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump	تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wandered	اواره بودن منحرف شدن
jumped	تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
magnetic deflection field	میدان منحرف کننده مغناطیسی
wanders	اواره بودن منحرف شدن
warps	منحرف کردن تاب برداشتن
warped	منحرف کردن تاب برداشتن
sidetracked	از امر اصلی منحرف شدن
warp	منحرف کردن تاب برداشتن
sidetrack	از امر اصلی منحرف شدن
baffles	منحرف کننده جریان سیال
slip	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips	سرخوردن منحرف شدن از مسیر
perversive	گمراه کننده منحرف سازنده