Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
down |
انداختن توپدار به زمین |
|
|
Other Matches |
|
drops |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
dropping |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
drop |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
dropped |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
tackled |
ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او |
tackle |
ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او |
tackles |
ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او |
tackling |
ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او |
bring down |
به زمین انداختن حریف انداختن شکار |
let someone down <idiom> |
روی کسی را زمین انداختن |
to knock down |
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن |
put the ball on the floor |
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن |
hazarding |
امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف |
hazarded |
امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف |
hazards |
امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف |
hazard |
امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف |
scatback |
توپدار سریع و فراری |
gunboats |
ناو کوچک توپدار |
body check |
سد کردن بازیگر توپدار |
gunboat |
ناو کوچک توپدار |
onside |
در ردیف یا پشت سر توپدار بودن |
picket |
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا |
hand off |
کنار زدن حریف بوسیله توپدار |
picketed |
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا |
pickets |
صف سدکنندگان راه توپدار درشروع ضربه با پا |
armed sweep |
مین روبی با استفاده از ناوچههای توپدار |
googly |
توپ پیچدار که در تماس بازمین از توپدار دور میشود |
shoot the gap |
حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده |
tackle |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackles |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackled |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
tackling |
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار |
naked reverse |
حمله با مانور سدکنندگان به یک سمت و توپدار به سمت دیگر |
clowns |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowning |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowned |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
touch judge |
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین |
clown |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
ground return |
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین |
geotaxis |
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی |
hercules |
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس |
pancakes |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
inductive earthing |
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین |
pancake |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
center field |
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال |
frost heave |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
regulus |
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند |
honest john |
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه |
off side |
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن |
nap of the earth |
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال |
to break up |
از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی] |
geognosy |
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین |
tellurian |
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین |
horrify |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrified |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrifies |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrifying |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
jeopard |
بخطر انداختن بمخاطره انداختن |
steer roping |
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین |
perelotok |
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین |
rolling terrain |
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار |
sergeant |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
sergeants |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
styx |
نوعی موشک زمین به زمین دریایی |
covenant runing with land |
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست |
no man's land |
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی |
contour flying |
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال |
lacrosse |
نوعی موشک زمین به زمین |
pervious ground |
زمین تراوا زمین نفوذپذیر |
pershing |
موشک زمین به زمین پرشینگ |
redstone |
موشک زمین به زمین رداستون |
biosphere |
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین |
contour flight |
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین |
talik |
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین |
little john |
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه |
let down |
پایین انداختن انداختن |
compass rose |
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود |
critical point |
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین |
permafrost |
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین |
geomagnetism |
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین |
topography |
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین |
hydrographer |
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است |
surface to surface missile |
موشک زمین به زمین |
ground resolution |
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین |
He had a nast fall. |
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد ) |
everglade |
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی |
billiard point |
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن |
surface-to-surface |
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح |
surface to surface |
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح |
earth's attraction |
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین |
line |
خط انداختن در |
to let fall |
انداختن |
hewed |
انداختن |
leave out |
انداختن |
deleting |
انداختن |
deletes |
انداختن |
to lay by the heels |
بر انداختن |
to leave out |
انداختن |
rut |
خط انداختن |
hewn |
انداختن |
prostrate |
از پا انداختن |
to let drop |
انداختن |
hewing |
انداختن |
pilling |
تل انداختن |
to pick off |
تک تک انداختن |
to play a searchlight |
انداختن |
lines |
خط انداختن در |
hew |
انداختن |
hews |
انداختن |
to put back |
پس انداختن |
deleted |
انداختن |
delete |
انداختن |
omitting |
انداختن |
thrusts |
انداختن |
thrusting |
انداختن |
thrust |
انداختن |
throws |
انداختن |
throw |
انداختن |
relegate |
انداختن |
relegated |
انداختن |
relegating |
انداختن |
relegates |
انداختن |
throwing |
انداختن |
omitted |
انداختن |
to skips over |
انداختن |
overthrows |
بر انداختن |
overthrown |
بر انداختن |
overthrowing |
بر انداختن |
overthrow |
بر انداختن |
overthrew |
بر انداختن |
stagger |
از پا انداختن |
omit |
انداختن |
omits |
انداختن |
bottoms |
ته انداختن |
bottom |
ته انداختن |
spilled |
انداختن |
fling |
انداختن |
flinging |
انداختن |
flings |
انداختن |
blob |
لک انداختن |
hitching |
انداختن |
hitches |
انداختن |
hitched |
انداختن |
string |
زه انداختن به |
hurl |
انداختن |
hurled |
انداختن |
hurls |
انداختن |
launch |
به اب انداختن |
fell |
انداختن |
blobs |
لک انداختن |
deracination |
بر انداختن |
floriate |
گل انداختن در |
spill |
انداختن |
slings |
انداختن |
slinging |
انداختن |
sling |
انداختن |
souse |
انداختن |
spilling |
انداختن |
spilled or spilt |
انداختن |
spills |
انداختن |
emplace |
جا انداختن |
run home |
جا انداختن |
retroject |
پس انداختن |
launched |
به اب انداختن |
to draw lots |
انداختن |
jaculate |
انداختن |
launching |
به اب انداختن |
lash vt |
انداختن |
to hew down |
انداختن |
hitch |
انداختن |
let fall |
انداختن |
brush finish |
خط انداختن |
ruts |
خط انداختن |
lay away |
انداختن |
benite |
به شب انداختن |
felling |
انداختن |
fells |
انداختن |
to fire off a postcard |
انداختن |
launches |
به اب انداختن |
felled |
انداختن |
endanger |
به مخاطره انداختن |
deforms |
ازشکل انداختن |
endangered |
به مخاطره انداختن |
endangering |
به مخاطره انداختن |
endangers |
به مخاطره انداختن |
deform |
ازشکل انداختن |
moults |
پوست انداختن |
moulted |
پوست انداختن |
deforming |
ازشکل انداختن |
molts |
پوست انداختن |
moult |
پوست انداختن |
immobilizing |
از رواج انداختن |
immobilises |
از رواج انداختن |
slobbering |
دهان را اب انداختن |
immobilised |
از رواج انداختن |
slobber |
دهان را اب انداختن |
immobilising |
از رواج انداختن |
slobbered |
دهان را اب انداختن |
inaugurated |
براه انداختن |
immobilize |
از رواج انداختن |