Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (17 milliseconds)
English
Persian
fit
اندازه بودن
fits
اندازه بودن
fittest
اندازه بودن
Search result with all words
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
balance earth works
یک اندازه بودن حجم خاک برداری با حجم خاک ریزی در یک کارگاه
bathyconductograph
وسیله اندازه گیری میزان هادی بودن اب
incommensurateness
بی اندازه بودن عدم مقیاس مشترک
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
to fit like a glove
درست اندازه بودن
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
to be
[as]
poor as a church mouse
<idiom>
بیش از اندازه تنگدست بودن
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
Other Matches
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
gauges
اندازه اندازه گیر
gauge
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
equalling
: هم اندازه
to what extent
<adv.>
تا چه اندازه ای
quantum
اندازه
what is your size?
اندازه
how far
<adv.>
تا چه اندازه ای
equalled
: هم اندازه
hecatompet
[اندازه صد پا]
equal
: هم اندازه
deals
اندازه
tracts
اندازه
extent
اندازه
tract
اندازه
equaling
: هم اندازه
deal
اندازه
in what way
<adv.>
تا چه اندازه ای
floor length
اندازه کف
equals
: هم اندازه
sizes
اندازه
to size up
اندازه
gauge=gage
اندازه
gauged
اندازه
measurer
اندازه
inordinately
بی اندازه
isometrics
هم اندازه
immeasurable
بی اندازه
isometric
هم اندازه
equaled
: هم اندازه
size
اندازه
dimension
اندازه
meter
اندازه
soupcon
اندازه کم
meters
اندازه
symmetric
هم اندازه
so far forth
تا ان اندازه
dealt
اندازه
gauges
اندازه
attack size
اندازه تک
isodiametric
هم اندازه
metre
اندازه
metres
اندازه
magnitude
اندازه
immoderately
بی اندازه
degree
اندازه
degrees
اندازه
screamingly
بی اندازه
beyond measure
بی اندازه
inordinate
بی اندازه
dimensions
اندازه
bulk
اندازه
gauge
اندازه
infintesimal
بی اندازه
in part
<idiom>
تا یک اندازه
measurement
اندازه
measure
اندازه
what
چه اندازه
rather
تا یک اندازه
immensely
بی اندازه
To some extent. Within limits.
تا اندازه ای
measurements
اندازه
immense
بی اندازه
indefinite
بی اندازه
fitted
اندازه
installation dimension
اندازه نصب
measuring bridge
پل اندازه گیری
effective size
اندازه موثر
fixes
که اندازه کلمه
formats
اندازه شکل
measurer
اندازه گیری
life-size
اندازه واقعی
speed
اندازه سرعت
format
اندازه شکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com