Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
Other Matches
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
void
باطل شدن باطل کردن
overrides
باطل کردن باطل ساختن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
overridden
باطل کردن باطل ساختن
override
باطل کردن باطل ساختن
admeasure
اندازه گرفتن
gauge
اندازه گرفتن
spanning
اندازه گرفتن
spanned
اندازه گرفتن
dimension
اندازه گرفتن
dimensions
اندازه گرفتن
spans
اندازه گرفتن
span
اندازه گرفتن
fathoms
اندازه گرفتن
fathoming
اندازه گرفتن
fathomed
اندازه گرفتن
fathom
اندازه گرفتن
to take the gauge of
اندازه گرفتن
gauges
اندازه گرفتن
caliper
اندازه گرفتن
measure
اندازه گرفتن
gauged
اندازه گرفتن
mete
:اندازه گرفتن
accurate to size
دقت در اندازه گرفتن
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
measure
بحر اندازه گرفتن
to assume horrifying proportions
اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume alarming proportions
اندازه هولناک به خود گرفتن
measure
بخش یاب اندازه گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to take the a
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
gauging rod
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
withdraw
باطل کردن
cancels
باطل کردن
revoke
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
dispenses
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispense
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
dispensing
باطل کردن
nullify
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
nullified
باطل کردن
cancel
باطل کردن
derogate
باطل کردن
remit
باطل کردن
annuls
باطل کردن
to knock the bottom out of
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
quashes
باطل کردن
quashed
باطل کردن
quash
باطل کردن
undo
باطل کردن
annul
باطل کردن
annulled
باطل کردن
annulling
باطل کردن
strike out
باطل کردن
disannul
باطل کردن
elide
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
abolish
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
abjure
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
frustrating
باطل کردن
undoes
باطل کردن
overrode
باطل کردن
overridden
باطل کردن
overrides
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
nulify
باطل کردن
knock on the head
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
over rule
باطل کردن
override
باطل کردن
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
daydreams
خیال باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
void
بی ارزش باطل کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
daydream
خیال باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
franks
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
franker
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
cancels
باطل کردن اقاله کردن
invalid
علیل کردن باطل کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
cancel
باطل کردن اقاله کردن
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
invalids
علیل کردن باطل کردن
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
sizes
به اندازه کردن
size
به اندازه کردن
to a agarment to the body
جامهای را اندازه تن کردن
superpurgation
بی اندازه ازکار کردن
measure
اندازه گیری کردن
gauge=gage
اندازه کردن اشل
to take measures
اندازه گیری کردن
vary infinitely
بی اندازه تغییر کردن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
burden
بار کردن به اندازه فرفیت
margins
مشخص کردن اندازه و حاشیه
burdens
بار کردن به اندازه فرفیت
to fit
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
margin
مشخص کردن اندازه و حاشیه
meters
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to overexert
خود را بیش از اندازه خسته کردن
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
metres
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to fit a dress on somebody
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
metre
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
minimise
کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
overwind
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
null
باطل
nulity
باطل
void
باطل
null and void
باطل
invalids
باطل
invalid
باطل
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
metre
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
meters
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
my cake is dough
نقشه ام باطل شد
rescinding
باطل ساختن
daydreaming
خیال باطل
to become inoperative
باطل شدن
extinctive
باطل کننده
invalidation
باطل سازی
invalid
باطل پوچ
lapsed ppa
باطل ملغی
frustrated
باطل بیهوده
daydreams
خیال باطل
to be defected
باطل شدن
lapsable
باطل شدنی
daydreamed
خیال باطل
invalids
باطل پوچ
daydream
خیال باطل
to cease to be in force
باطل شدن
inoperative
باطل نامعتبر
revoker
باطل کننده
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
revocation
باطل سازی
recision
باطل سازی
nullification
باطل سازی
countermand
باطل ساختن
cancellation
باطل سازی
countercharm
باطل سحر
cancelation
[American]
باطل سازی
anullment
باطل سازی
annulment
باطل سازی
annulation
باطل سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com