English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (6 milliseconds)
English Persian
flabellate اندام بادبزنی
flabelliform اندام بادبزنی
Other Matches
double action door در بادبزنی
flabellate بادبزنی
flabelliform بادبزنی
fan antenna انتن بادبزنی
fan shaped antenna انتن بادبزنی
flabellum عضو بادبزنی
fanfold form ورقه با تای بادبزنی
fanfole paper کاغذ با تای بادبزنی
organ اندام
memberless بی اندام
organs اندام
the unruly اندام سر کش
mayhen اندام
member اندام
members اندام
dismemberment اندام
slimmest باریک اندام
mutilating بی اندام کردن
slim باریک اندام
body-building پرورش اندام
slimmed باریک اندام
organ of corty اندام کورتی
body building پرورش اندام
puny ریزه اندام
slimming باریک اندام
organography اندام شناسی
olfactory organ اندام بویایی
petite ریزه اندام
slims باریک اندام
golgy tendon organ اندام گلژی
largeof limb درشت اندام
f. of uterus اندام رحم
extirpation اندام برداری
extirpation قطع اندام
end organ اندام انتهایی
electric organ اندام برقزن
effector اندام مجری
anthropometry اندام سنجی
hemialgia دردنیمه اندام
mutilates بی اندام کردن
mutilate بی اندام کردن
limbs اندام زیرین
limb اندام زیرین
well set up خوش اندام
Lilliputian ریزه اندام
svelte باریک اندام
lithe لاغر اندام
handsome <adj.> خوش اندام
organic موثردرساختمان اندام
shapes ریخت اندام
terminal organ اندام پایانی
shape ریخت اندام
plasticity اندام پذیری
phantom limb اندام خیالی
prosthesis اندام مصنوعی
sense modality اندام حسی
sense organ اندام حسی
slimpsy باریک اندام
organology اندام شناسی
svelt باریک اندام
swimming bell اندام شنا
plastisity اندام پذیری
paidle اندام شنا پرک
membered دارای .....اندام یا عضو
wolf hound تازی درشت اندام
slimsy باریک اندام نحیف
tegument جلد پوشش اندام
lachrymals اندام های اشکی
lachrymals اندام های اشک
organic اندام دار اساسی
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
amputated قطع اندام کردن
amputate قطع اندام کردن
statuettes پیکره کوچک اندام
slights باریک اندام پست
slighting باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
slighter باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
slight باریک اندام پست
figurines پیکره کوچک اندام
amputates قطع اندام کردن
amputating قطع اندام کردن
hobbies اسب کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
statuette تندیس ریزه اندام
exairesis برش اندام زیادی
mutilated اندام بریده مغلوط
body-building ورزش زیبایی اندام
body building ورزش زیبایی اندام
midget ریز اندام ریزه
midgets ریز اندام ریزه
figurine پیکره کوچک اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
dismembered اندام های کسی رابریدن
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
dismembers اندام های کسی رابریدن
dismembering اندام های کسی رابریدن
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com