Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 148 (7 milliseconds)
English	Persian
discharge	انفصال ترشح
discharges	انفصال ترشح
Other Matches
liquefacient	عامل موجب ترشح ترشح کننده
suppuration	ترشح ریم ترشح چرک
notice of cancellation	انفصال
dismissals	انفصال
schism	انفصال
dismissal	انفصال
secession	انفصال
incontinuity	انفصال
extrusion	انفصال
feathering	انفصال
separations	انفصال
separation	انفصال
schisms	انفصال
disunion	انفصال
abrogation	انفصال
withdrawal	انفصال
termination	انفصال
quitting	انفصال
quit	انفصال
notice to quit	انفصال
notice of termination	انفصال
notice of determination	انفصال
disconnexion	انفصال
disjunction	انفصال
letter of dismissal	انفصال
lay-off	انفصال
disunion	انفصال نفاق
dismission	انفصال اخراج
breakpoint	نقطه انفصال
disconnect signal	علامت انفصال
schismatism	شقاق انفصال
nondisjunction	عدم انفصال
separates	متارکه انفصال
dismissal	انفصال اخراج
dismissals	انفصال اخراج
separate	متارکه انفصال
separated	متارکه انفصال
wrongful dismissal	انفصال یا اخراج ناروا
discontinuity	عدم پیوستگی انفصال
discontinuities	عدم پیوستگی انفصال
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
autotomize	انفصال خودبخود پیداکردن
autotomy	انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
spatters	ترشح
spattered	ترشح
splashing	ترشح
spattering	ترشح
spatter	ترشح
flux	ترشح
leakage	ترشح
leakages	ترشح
spray	ترشح
sprayed	ترشح
spraying	ترشح
sprays	ترشح
sprinkled	ترشح
splashes	ترشح
splash	ترشح
transpiration	ترشح
transudate	ترشح
transudation	ترشح
sprinkles	ترشح
splutter	ترشح
sprinkle	ترشح
splutters	ترشح
spluttering	ترشح
secretion	ترشح
spluttered	ترشح
atomic theory	فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
spoondrift	ترشح امواج
plash	ترشح کردن
jakes	ترشح مدفوع
internal secretion	ترشح درونی
salivation	ترشح بزاق
splashy	دارای ترشح
he was splashed all over	سرتا پا ترشح شد
galactopoiesis	ترشح شیر
splash	صدای ترشح
secretionary	ترشح کننده
brights disease	ترشح بول
anuria	قطع ترشح
splashes	ترشح کردن
splashes	صدای ترشح
splatters	ترشح کردن
splutter	ترشح کردن
splash	دارای ترشح
splash	ترشح کردن
spatter	ترشح کردن
spattered	ترشح کردن
spattering	ترشح کردن
secretes	ترشح کردن
spatters	ترشح کردن
secreted	ترشح کردن
secrete	ترشح کردن
sprinkled	ترشح کردن
sprinkles	ترشح کردن
secreting	ترشح کردن
splatter	ترشح کردن
spluttered	ترشح کردن
actescence	ترشح شیر
spluttering	ترشح کردن
discharges	ترشح کردن
splutters	ترشح کردن
splashing	دارای ترشح
splattered	ترشح کردن
splashing	ترشح کردن
splashing	صدای ترشح
splattering	ترشح کردن
sprinkle	ترشح کردن
splashes	دارای ترشح
discharge	ترشح کردن
salivating	بزاق ترشح کردن
salivate	بزاق ترشح کردن
salivates	بزاق ترشح کردن
salivated	بزاق ترشح کردن
anuria	نقص در ترشح ادرار
agalaxy	قلت ترشح شیر
agalactia	قلت ترشح شیر
actescent	ترشح کننده شیر
lactate	شیر ترشح کردن
liquefacient	مایع ترشح کننده
pyosis	ترشح ریم چرک
lactogenic	موجب ترشح شیر
sprinkle	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
glands	هر عضو ترشح کننده دشبل
gland	هر عضو ترشح کننده دشبل
sprinkles	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
vaginicolous	ترشح کننده یاساکن نیام
sprinkled	پاشیدن افشاندن ترشح کردن
paracholia	ترشح غیر عادی زرداب
exudate	ترشح التهابی برون نشست
adrenal	مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tuberculotoxin	مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
spraying	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gastrin	هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
sprays	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
transpirable	قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
mucus [secretion of the mucous membranes]	خلط [بلغم] [ماده لزج] [ترشح غشا مخاطی] [پزشکی]
phlegm [secretion in the airway during inflammation]	بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
acromegaly	رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
yellow bile	مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
endocrine	غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
slaver	گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com