Dictiornary-Farsi | انقلاب متقابل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
counterrevolution	انقلاب متقابل


Other Matches

counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
counter-revolutions	ضد انقلاب
revolutions	انقلاب
counter revolution	ضد انقلاب
revolution	انقلاب
upheavals	انقلاب
solstice	انقلاب
counter-revolution	ضد انقلاب
mutation	انقلاب
mutations	انقلاب
upheaval	انقلاب
revolutionary guards	پاسداران انقلاب
summer solstice	انقلاب تابستانی
summer solstic	انقلاب تابستانی
solstitium	نقطه انقلاب
counterrevolution	قیام بر ضد انقلاب
russian revolution	انقلاب روسیه
solstice	نقطه انقلاب
revolutionizer	انقلاب اور
revolutionist	پیشوای انقلاب
winter solstice	انقلاب زمستانی
palace revolution	انقلاب کاخی
solstitial point	نقطه انقلاب
commercial revolution	انقلاب بازرگانی
french revolution	انقلاب فرانسه
agricultural revolution	انقلاب کشاورزی
green revolution	انقلاب سبز
keynesian revolution	انقلاب کینزی
agrarian revolution	انقلاب ارضی
industrial revolution	انقلاب صنعتی
revolts	بهم خوردگی انقلاب
palace revolution	انقلاب کاخ نشینان
Flemish Mannerism	انقلاب شمال اروپا
revolt	بهم خوردگی انقلاب
midwinter	چله زمستان انقلاب زمستانی
counter-revolution	جنبش برای سرکوبی انقلاب
solstitium	[نقطه] انقلاب [ستاره شناسی]
sansculottism	پیروی از اصول انقلاب افراطی
counter-revolutions	جنبش برای سرکوبی انقلاب
sturm und drang	نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
loyalists	کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist	کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
The novel depicts life in prerevolutionary Russia.	این رمان زندگی در پیش از انقلاب روسیه را نشان می دهد.
new marxism	مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
counter revolution	عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
correspounding	متقابل
countering	متقابل
interactional	متقابل
countered	متقابل
counter	متقابل
opposing	متقابل
mutual	متقابل
reciprocative	متقابل
opposed	متقابل
reciprocal	متقابل
polar	متقابل
interactive	متقابل
countermine	توط ئه متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
cross bill	شکایت متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
cross feed	خورد متقابل
cross index	شاخص متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
counterattack	حمله متقابل
cross purpose	قصد متقابل
counteraction	اقدام متقابل
cross action	دعوی متقابل
counterwork	عمل متقابل
iteraction	عمل متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
counterpoise	سیم متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
interrelation	رابطه متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
opposite phase	فاز متقابل
intervisibility	دید متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
logrolling	همکاری متقابل
m	القاگری متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
set off	دعوی متقابل
reciprocation	عمل متقابل
inter play	اثر متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
cross-check	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
reciprocal	عمل متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
retaliation	عمل متقابل
reciprocity	عمل متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
counter	ضربت متقابل
countered	ضربت متقابل
countering	ضربت متقابل
antitype	نوع متقابل
cross check	بررسی متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
recrimination	اتهام متقابل
recrimination	تهمت متقابل
recriminations	اتهام متقابل
recriminations	تهمت متقابل
interplay	اثر متقابل
interaction	اثر متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	عمل متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
cross reference	مراجعه متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
back pressure	فشار متقابل
counter purchase	خرید متقابل
counter offer	عرضه متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
counter current	جریان متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counter fire	اتش متقابل
counter claim	دعوی متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter attraction	کشش متقابل
rebuts	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
counteracting	عمل متقابل کردن
rebutting	جواب متقابل دادن
counteracted	عمل متقابل کردن
counteract	عمل متقابل کردن
rebut	جواب متقابل دادن
riposting	ضربه متقابل زدن
repost	ضربه متقابل زدن
internecine	کشتار متقابل قاتل
retaliation	عکس العمل متقابل
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
social interaction	کنش متقابل اجتماعی
riposte	ضربه متقابل زدن
riposted	ضربه متقابل زدن
counterplay	بازی شطرنج متقابل
ripostes	ضربه متقابل زدن
counter current principle	اصول جریان متقابل
visual interaction	کنش متقابل بصری
coefficient of mutual induction	ضریب القای متقابل
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
retort	جواب متقابل دادن
counter purchase	داد وستد متقابل
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل
benoni counter gambit	گامبی متقابل بنونی
counterattack	حمله متقابل کردن
differential field winding	سیمپیچ اهنربایی متقابل
crossfertilize	لقاح متقابل کردن
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
cross reference table	جدول ارجاع متقابل
greco counter gambit	گامبی متقابل گرکو
cross fire	اتش گلوله متقابل
interaction	عکس العمل متقابل
intract	عمل متقابل کردن
intervisibility	قابلیت دید متقابل
conversion transconductance	رسانایی متقابل وارون
rebuttal	عمل متقابل پس زنی
rebuttals	عمل متقابل پس زنی
counteracts	عمل متقابل کردن
retort	جواب متقابل تلافی