Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English
Persian
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
Other Matches
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
down on your knees
زانو بزنید
move on
قدم بزنید
sus.per coll
به دارش بزنید
score out that word
ان واژه را خط بزنید
pull the bell
زنگ را بزنید
give way
فرمان با هم پارو بزنید
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
poke the fire
اتش رابهم بزنید
Tie a knot in the rope .
طناب را یک گره بزنید
poke the fire
اتش را سیخ بزنید
Give me a call! or
[Give me a ring!]
به من زنگ بزنید
[بزن]
!
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
would you mind ringing
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
orbiting
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingers
انگشت
finger
انگشت
adactylous
بی انگشت
dactyl
انگشت
digit
انگشت
monodactylous
تک انگشت
digits
انگشت
dactylagraphy
انگشت نگاری
cinquefoil
پنج انگشت
cinqfoil
پنج انگشت
agnail
میخچهء پا یا انگشت پا
rule of thumb
حساب انگشت
finger painting
نقاشی با انگشت
potentilla
پنج انگشت
pollex
انگشت شست
notoriety
انگشت نمایی
pinky
انگشت کوچک
pinkie
انگشت کوچک
phalange
بند انگشت
syndacty
چسبیده انگشت
soleprint
انگشت نگاری از پا
dactylitis
اماس انگشت
dactyloscopy
انگشت نگاری
medius
انگشت وسطی
medius
انگشت میان
to become a byword
انگشت نماشدن
five finger
پنج انگشت
marplot
انگشت به شیر زن
gazing stock
انگشت نما
the little finger
انگشت کهین
the ring finger
انگشت حلقه
finger print
اثر انگشت
little fingers
انگشت کوچک
digitate
انگشت دار
digitiform
انگشت مانند
soon koot
نوک انگشت
sawison keut
نوک دو انگشت
middle finger
انگشت میان
egregious
انگشت نما
finger mark
اثر انگشت
the middle finger
انگشت میانه
index fingers
انگشت نشان
toenails
ناخن انگشت پا
the first or index finger
انگشت نشان
the first or index finger
انگشت شهادت
fingers
انگشت زدن
fingering
استفاده از انگشت
fingerprinted
اثر انگشت
fingerprinting
اثر انگشت
forefingers
انگشت شهادت
forefingers
انگشت نشان
ring finger
انگشت انگشتر
ring fingers
انگشت انگشتر
toenail
ناخن انگشت پا
forefinger
انگشت نشان
forefinger
انگشت شهادت
index finger
انگشت نشان
knuckles
بند انگشت
knuckle
بند انگشت
finger
انگشت زدن
fingered
انگشت مانند
fingered
انگشت دار
conspicuous
انگشت نما
fingertip
نوک انگشت
fingerprint
اثر انگشت
fingerprints
اثر انگشت
fingertips
نوک انگشت
proverbialize
انگشت نما کردن
little finger
انگشت کوچک دست
nose-picking
انگشت کردن در بینی
To finger something.
به چیزی انگشت زدن
pinkie
انگشت کوچک دست
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
the little finger
انگشت کوچک کلنج
to run over
تند انگشت گذاشتن
polydactyl
چند انگشتی پر انگشت
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
ring fingers
انگشت چهارم دست چپ
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
finger print department
اداره انگشت نگاری
finger play
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
با انگشت چرک کردن
ring finger
انگشت چهارم دست چپ
finger glass
فرف انگشت شوئی
phalanges
استخوان انگشت گروه
flagrant
انگشت نما رسوا
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
knucklebone
استخوان بند انگشت
hitsu shiubi
مفصل انگشت وسط
pettitoes
چیز بی ارزش انگشت پا
lumbrical
ماهیچه انگشت یا پنجه
phalange
استخوان انگشت یاپنجه
indexes
نمودار انگشت سبابه
index
نمودار انگشت سبابه
notoriously
بطور انگشت نما
indexed
نمودار انگشت سبابه
jams
گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed
گرفتن شکاف کوه با انگشت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
jam
گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
toe
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toes
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poked
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
phalangeal
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
lumbrical
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
pizzicato
با ضرب نوک انگشت یاناخن
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
pokes
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
فشار با نوک انگشت حرکت
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
agnus castus
پنج انگشت فلفل بری
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
To be flabbergasted (bewildered).
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
To be conspicuous.
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
to gouge out a persons eye
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
percuss
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
tap loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
toe loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com