English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
Other Matches
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
dactyloscopy انگشت نگاری
dactylagraphy انگشت نگاری
soleprint انگشت نگاری از پا
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
finger print department اداره انگشت نگاری
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
To finger something. به چیزی انگشت زدن
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
pictography تصویر نگاری رمز نگاری
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
recordings نگارش
recording نگارش
versions نگارش
version نگارش
dipartment of publications اداره نگارش
department of publications اداره نگارش
pen شیوه نگارش
penned شیوه نگارش
penning شیوه نگارش
pens شیوه نگارش
depiction نگارش تعریف
depictions نگارش تعریف
record یادداشت نگارش
freedom of the press ازادی نگارش
meteorgraph الت نگارش
to grieve over anything برای چیزی
touch-types نگارش با روش پرماسی
styles خامه سبک نگارش
xylograph نگارش روی چوپ
styling خامه سبک نگارش
gutter press نگارش هایامطبوعات پست
obscurantism سبک نگارش مبهم
surveillance video recording نگارش ویدئوی نظارتی
styled خامه سبک نگارش
style خامه سبک نگارش
touch-typing نگارش با روش پرماسی
touch-typed نگارش با روش پرماسی
touch-type نگارش با روش پرماسی
stylistics فن نگارش سبک شناسی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
requests تقاضا برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
illusionism نگارش یا توصیف منافر وهمی
aerometeorograph دستگاه نگارش عوامل هواسنجی
surrealism سبک نگارش خیالی سوررئالیسم
demands تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
steeper فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
demanded تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
demand تقاضا برای انجام چیزی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
ask برای چیزی بی تاب شدن
asked برای چیزی بی تاب شدن
approval توافق برای استفاده از چیزی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
asking برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
autobiographies نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او
autobiography نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labeling قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
monograph تک نگاری
monographs تک نگاری
arteriography رگ نگاری
hydrography اب نگاری
hydrographic اب نگاری
reticulum نگاری
angiography رگ نگاری
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
picture writing تصویر نگاری
stylistics سلیس نگاری
electrotype برق نگاری
eco mapping بوم نگاری
leetter writing نامه نگاری
letter writer نامه نگاری
tachygraphy تند نگاری
letter writing نامه نگاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com