Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
Other Matches
it will make against us
برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
on shall from a quo rum
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
critical engine
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
he kept me waiting
مرامنتظریامعطل نگاه داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
near work
کاری که نگاه نزدیک می خواهد
This book wI'll be a great success .
این کتاب خیلی گه خواهد کرد
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
capitulary
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
vivisection
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional
زنده شکافی تشریح جانور زنده
immortally
تا جاویدان
immortal
جاویدان جاوید
forever
جاویدان پیوسته
ever lasting life
زندگی جاویدان
immortelle
جاویدان گل پایا
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
immortalises
شهرت جاویدان دادن به
immortalized
شهرت جاویدان دادن به
immortalizing
شهرت جاویدان دادن به
immortalizes
شهرت جاویدان دادن به
immortalised
شهرت جاویدان دادن به
An immortal scientific work.
اثر علمی جاویدان
immortalize
شهرت جاویدان دادن به
immortalising
شهرت جاویدان دادن به
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
To the end of time.
حیات ابد (زندگی جاویدان )
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
deuteronomic
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
readers
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
reader
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
book of reference
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
caxton
کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
her
اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
invisible hand
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
out with him
اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
vivisect
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
glanced
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
article had two notes
داشت
conservation
داشت
durst
زهره داشت
expectation
چشم داشت
talented
درون داشت
expectantly
با چشم داشت
apanage
اختصاص داشت
he loved her dear
اوبسیاردوست داشت
when will women have the vote?
خواهند داشت
he adored that woman
ان زن رابسیاردوست می داشت
dwelt
منزل داشت
note book
دفتریاد داشت
talents
درون داشت
expectations
چشم داشت
without letted
باز داشت
talent
درون داشت
factum
یاد داشت
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
it had a europeanlook
نمود اروپایی داشت
ephebe
شهری که از 81 تا 02 سال داشت
to minute down
یاد داشت کردن
to take notes of
یاد داشت برداشتن از
to take down
یاد داشت کردن
block note paper
دسته کاغذیاد داشت
to set down
یاد داشت کردن
writing pad
دسته یاد داشت
to make a minute of
یاد داشت کردن
to make a note of
یاد داشت کردن
the dog wasled
سگ بند در گردن داشت
disposure
نمایش عرضه داشت
annotator
یاد داشت کننده
He looked well groomed . He had a tidy appearance .
سرووضع مرتبی داشت
he complained with reason
داشت که گله میکرد
i will note it down
یاد داشت میکنم
He was looking for you.
داشت دنبالت می گشت
prospectiveness
چشم داشت به اینده
outlook
منظره چشم داشت
marrige of convenience
پیوند با چشم داشت
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
no song no supper
تانخوانی شام نخواهیم داشت
fusileer
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
he was in purpose to do it
در نظر داشت که ان کار رابکند
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
The girl was penciling her eyebrows .
دخترک داشت ابروهایش را می کشید
durst
جرات داشت جسارت کرد
prospect of success
چشم داشت یا امید کامیابی
he sold the good ones
هرچه خوب داشت فروخت
fusilier
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
it weighed kilogrammes
بود سه کیلوگرم وزن داشت
All his belongings were stolen .
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
og
الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
He wanted to incite the people.
قصد داشت مردم راتحریک کند
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
quinquereme
یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
to preach from notes
از روی یاد داشت وضع کردن
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
pistole
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
notate
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
twill _
ان خواهد
that fauit will right itself
خواهد شد
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
no paternosterŠno p
تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
of livery
ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
lostlabour
کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
it will manifest it self
اشکار خواهد شد
he will go
خواهد رفت
he shall go
خواهد رفت
the secret will open to me
خواهد گردید
it askes for attention
دقت می خواهد
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
kreutzer
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
She wI'll gradually soften .
تدریجا" نرم خواهد شد
it will manifest it self
معلوم خواهد گشت
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
the lord will provide
خداوسیله خواهد ساخت
the truth will out .
<proverb>
یقیقت بر ملا خواهد شد .
it will give rise to a quarrel
مایه ستیزه خواهد شد
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
What impudence!what never !what cheek!
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
The tree wI'll die .
درخت خشک خواهد شد
Well what does he want now ?
خوب حا لاچه می خواهد ؟
It wI'll overtake (befall) everyone.
دامنگیر همه خواهد شد
The folwer wI'll die for want of water.
گل از بی آبی خشک خواهد شد
do as you please
هر چه دلتان می خواهد بکنید
It wI'll prove to be to your disadvantage.
بضررت تمام خواهد شد
It wI'll clear up by morning .
تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll regret it bitterly.
مثل سگ پشیمان خواهد شد
Its color wI'lll fade.
رنگش خواهد رفت
It wI'll get us into trouble.
ما را به درد سر خواهد انداخت
i know that he will come
من میدانم که او خواهد امد
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
She wI'll arrive on friday morning .
جمعه صبح وارد خواهد شد
i do not u.his wanting to say
نمیفهم چرامی خواهد بماند
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
it will give rise to a quarrel
نزاعی تولید خواهد کرد
Sooner or later , he wI'll find out .
دیر یا زود خواهد فهمید
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced.
بدجوری آبرویم خواهد رفت
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com