Dictiornary-Farsi | اهانت امیز تهاجمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
offensive	اهانت امیز تهاجمی
offensives	اهانت امیز تهاجمی


Other Matches

disdianful	اهانت امیز
hubristic	اهانت امیز
contemptuous	اهانت امیز
humiliatory	اهانت امیز
scornful	اهانت امیز
sniffy	اهانت امیز
offensively	بطور اهانت امیز
injuriously	بطور اهانت امیز
sniffish	بطور اهانت امیز
smear word	عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
rat race	عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
trickier	خدعه امیز مهارت امیز
admonitory	نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic	خصومت امیز رقابت امیز
trickiest	خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory	سرزنش امیز تعرض امیز
gratulant	تهنیت امیز تبریک امیز
suasive	ترغیب امیز تحریک امیز
incriminatory	تهمت امیز اتهام امیز
tricky	خدعه امیز مهارت امیز
aggressive	تهاجمی
incursive	تهاجمی
offensive <adj.>	تهاجمی
attacking [style of play, player] <adj.>	تهاجمی
offensive league	اتحادیه تهاجمی
skated	بازی تهاجمی
offensive war	جنگ تهاجمی
skates	بازی تهاجمی
offensive weapon	سلاح تهاجمی
dashes	کشتی تهاجمی
hard advertising	تبلیغات تهاجمی
power struggle	نقشه تهاجمی
power play	نقشه تهاجمی
furor	خشم تهاجمی
skate	بازی تهاجمی
shock troops	گروه تهاجمی
play marking	حرکات تهاجمی
dash	کشتی تهاجمی
dashed	کشتی تهاجمی
offensive alliance	پیمان تهاجمی
offensive block	دفاع تهاجمی
slot t	نوعی طرح تهاجمی
slot formation	نوعی طرح تهاجمی
simple wing	طرح تهاجمی با خط نامتعادل
attack aircraft carrier	ناو هواپیمابر تهاجمی
attack cargo ship	ناو باربری تهاجمی
look-in	روش پاس تهاجمی
offensive movement	حرکت تهاجمی شمشیرباز
scrappier	بازی تهاجمی سریع
scrappiest	بازی تهاجمی سریع
scrappy	بازی تهاجمی سریع
offensives	تهاجم تهاجمی حمله عمومی
flying wedge	نوعی مانور تهاجمی قدیمی
offensive	تهاجم تهاجمی حمله عمومی
progressive attack	پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
split t	نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
end run	بازی تهاجمی با دور زدن دفاع
leg theory	روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
scorn	اهانت
insolence	اهانت
scorned	اهانت
impertinency	اهانت
contempt	اهانت
impertinence	اهانت
despite	اهانت
misprize	اهانت
scorning	اهانت
scorns	اهانت
contumely	اهانت
disdains	اهانت
disdaining	اهانت
disdain	اهانت
disdained	اهانت
flouted	اهانت کردن
to badmouth	اهانت زدن
baffling	پریشانی اهانت
baffled	پریشانی اهانت
baffle	پریشانی اهانت
floutingly	ازروی اهانت
flouting	اهانت کردن
baffles	پریشانی اهانت
offence	اهانت توهین
offense	اهانت توهین
treat with insolence	اهانت کردن به
scorning	اهانت کردن
scorned	اهانت کردن
asperse	اهانت وارداوردن
scorn	اهانت کردن
flouts	اهانت کردن
disrespect	بی حرمتی اهانت
disdainful	اهانت اور
scorns	اهانت کردن
contumelious	اهانت کننده
contempt og court	اهانت به دادگاه
flout	اهانت کردن
offenses	اهانت توهین
statue of liberty play	بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
slants	بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slanted	بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant	بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
strong side	سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
No harm meant!	قصد اهانت ندارم!
hubristic	مغرورانه اهانت کننده
offensiveness	اهانت امیزی بدی
No offence!	قصد اهانت ندارم!
contempt of court	اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
contempt [criminal offence]	اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
scoffing	اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
That's a bit much! <idiom>	این اهانت است ! [اصطلاح روزمره]
contumeliously	ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
scoffs	اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff	اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed	اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
Things can't remain this way. <idiom>	این اهانت است ! [اصطلاح روزمره]
quick opener	بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
to look at somebody with contempt	به کسی با اهانت [تحقیر آمیز] نگاه کردن
inviolability	مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
contempt	در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
innocent passage	مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
triple option	بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
flouts	استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting	استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
purging a contempt of court	جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
flouted	استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout	استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
murmurous	غر غر امیز
synaloepha	هم امیز
synalepha	هم امیز
commendatory	تقدیر امیز
disapprobatory	تقبیح امیز
color mixer	رنگ امیز
chimerical	هوس امیز
collusive	دسیسه امیز
honorifics	افتخار امیز
maledictory	لعنت امیز
corruptive	فساد امیز
criminative	تهمت امیز
inculpatory	تهمت امیز
curmudgeonly	خست امیز
consultatory	مشورت امیز
pacificatory	صلح امیز
conciliative	صلح امیز
contrarious	مخالفت امیز
conciliar	توط ئه امیز
competetive	رقابت امیز
damnatory	لعنت امیز
confusional	اغتشاش امیز
censurable	انتقاد امیز
caustically	بطورطعنه امیز
affeluo'so a	عاطفه امیز
adversative	نقض امیز
venturesome	مخاطره امیز
adventurously	بطورمخاطره امیز
adulatory	تملق امیز
sardonically	طعنه امیز
sardonically	کنایه امیز
beatific	سعادت امیز
admonitive	نصیحت امیز
diverting	تفریح امیز
admissive	تصدیق امیز
acrimenious	تعنه امیز
acclamatory	تحسین امیز
absolutory	بخشش امیز
glamorous	طلسم امیز
affetionate	محبت امیز
afflictive	مصیبت امیز
affrontive	توهین امیز
catastrophical	مصیبت امیز
caressive	نوازش امیز
apologetic	پوزش امیز
provocative	تحریک امیز
sardonic	طعنه امیز
jocular	شوخی امیز
peremptory	شتاب امیز
calumniatory	افترا امیز
based on private motives	غرض امیز
approbatory	تحسین امیز
approbative	تحسین امیز
applausive	تحسین امیز
amusive	تفریح امیز
sardonic	کنایه امیز
affrontive	دشنام امیز
abrogative	نسخ امیز
imprecatory	لعنت امیز
monitive	اندرز امیز
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
obreptitious	خدعه امیز
ostensive	تظاهر امیز
philosophistic	سفسطه امیز
praiseful	ستایش امیز
prankful	شوخی امیز
preachy	موعظه امیز
minatory	تهدید امیز
incensive	هیجان امیز
procrastinatory	طفره امیز
indemnificatory	غرامت امیز
intercessorial	شفاعت امیز
intercessory	شفاعت امیز
intermedial	وساطت امیز