Dictiornary-Farsi | اوند ناقص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 162 (2 milliseconds)

English	Persian
tracheid	اوند ناقص


Other Matches

vessels	اوند
vessel	اوند
vena	اوند
vasculum	رگ کوچک اوند
habenaria	زر اوند سفید
deficient	ناقص
roughcast	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
defective	ناقص
inconsummate	ناقص
manque	ناقص
mutilated	ناقص
skimpy	ناقص
inadequate	ناقص
incomplete	ناقص
rudimentary	ناقص
violators	ناقص
violator	ناقص
imcomplete	ناقص
mutilating	ناقص
mutilates	ناقص
imperfective	ناقص
mutilate	ناقص
in defect	ناقص
half-baked	ناقص
meagre	ناقص
malformed	ناقص
unperfect	ناقص
stickit	ناقص
rudimental	ناقص
imperfect	ناقص
incorrect	ناقص
short	ناقص
shorter	ناقص
faulty	ناقص
shortest	ناقص
half truth	حقیقت ناقص
half baked	ناپخته ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
frustum	مخروط ناقص
flawed	معیوب ناقص
frustum	هرم ناقص
framentary	شکسته ناقص
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
faulty design	طرح ناقص
imperfect market	بازار ناقص
annular eclipse	خسوف ناقص
demonish	ناقص کردن
wanting in reason	ازعقل ناقص
blastie	ناقص الخلقه
erectio deficiens	نعوظ ناقص
imcomplete ditch	گود ناقص
incapacious	بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown	شکست ناقص
incomplete induction	استقراء ناقص
mutilator	ناقص کننده
mooncalf	ناقص الخلقه
moon calf	خلقت ناقص
miscreation	خلقت ناقص
in my poor opinion	بعقل ناقص من
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
imperfect competition	رقابت ناقص
truncation	ناقص سازی
to put in rime	قافیه ناقص
paresis	فلج ناقص
paraparesis	فلج ناقص پا
nubbin	میوه ناقص
missed approach	فرود ناقص
ill-	بطور ناقص
lacks	ناقص بودن
lack	ناقص بودن
apoplexy	سکتهء ناقص
imperfectly	بطور ناقص
truncated distribution	توزیع ناقص
defectively	بطور ناقص
ill	بطور ناقص
deficiently	بطور ناقص
ills	بطور ناقص
misfiring	احتراق ناقص
deformed	ناقص شده
half	بطور ناقص
half	شریک ناقص
lacked	ناقص بودن
paralysis	سکته ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
oafs	بچه ناقص الخلقه
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
market imperfection	ناقص بودن بازار
sketchy	از روی عجله ناقص
low order	انفجار کند یا ناقص
overshoots	فرود ناقص هواپیما
overshooting	فرود ناقص هواپیما
to do by halves	ناقص انجام دادن
sketchiest	از روی عجله ناقص
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
oaf	بچه ناقص الخلقه
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
sketchily	از روی عجله ناقص
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
overshoot	فرود ناقص هواپیما
sketchier	از روی عجله ناقص
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
mutilates	ناقص یا فلج کردن
mutilate	ناقص یا فلج کردن
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
garble	تحریف یا ناقص کردن
fragmentary	ریز شده ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
mutilating	ناقص یا فلج کردن
truncates	شاخه زدن ناقص کردن
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
truncating	شاخه زدن ناقص کردن
truncated	شاخه زدن ناقص کردن
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
truncate	شاخه زدن ناقص کردن
orthopaedy	فن درست کردن انامهای ناقص
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
catalexis	وتد ناقص دراخر شعر
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly	انحصار چند جانبه ناقص
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
malnutrition	تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
huddles	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crabs	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
huddle	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology	مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
hermit crab	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
orthopaedic	مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegics	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegic	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis	استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb>	کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment	اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump	از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
eyespot	چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
mayhem	چلاق کردن ناقص العضو کردن
normal slump	درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mar	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilates	ناقص کردن فلج کردن
mutilate	ناقص کردن فلج کردن
marring	ناقص کردن بی اندام کردن
marred	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating	ناقص کردن فلج کردن
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست