Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
dangle
اویزان کردن اویختن
dangled
اویزان کردن اویختن
dangles
اویزان کردن اویختن
dangling
اویزان کردن اویختن
Other Matches
appends
اویختن پیوست کردن
appending
اویختن پیوست کردن
appended
اویختن پیوست کردن
append
اویختن پیوست کردن
excruciate
شکنجه کردن برصلیب اویختن
suspends
اویزان کردن
suspensions
اویزان کردن
hangs
اویزان کردن
suspending
اویزان کردن
suspend
اویزان کردن
hang
اویزان کردن
suspension
اویزان کردن
hook on
اویزان کردن
to hand out
از پنجره اویزان کردن
overhangs
اویزان کردن یا شدن
overhang
اویزان کردن یا شدن
suspension ribbon
لنت اویزان کردن نشان
suspends
اویزان شدن یا کردن اندروابودن
suspend
اویزان شدن یا کردن اندروابودن
suspending
اویزان شدن یا کردن اندروابودن
tackled
چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackle
چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackling
چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackles
چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
takle
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
impend
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
hitch
اویختن
hitching
اویختن
hitched
اویختن
slouch
اویختن
hitches
اویختن
hang
اویختن
lolls
اویختن
lolled
اویختن
slouching
اویختن
lolling
اویختن
slouches
اویختن
loll
اویختن
slouched
اویختن
hangs
اویختن
impaling
بر چوب اویختن
impales
بر چوب اویختن
impaled
بر چوب اویختن
bell
زنگ اویختن به
bells
زنگ اویختن به
strap
باتسمه اویختن
straps
باتسمه اویختن
cats
اویختن لنگر
curl of the lip
برگرداندن یا اویختن لب
impale
بر چوب اویختن
crucifying
برصلیب اویختن
crucifying
بدار اویختن
crucify
بدار اویختن
cat
اویختن لنگر
crucify
برصلیب اویختن
pout
لب رابزیر اویختن
pouted
لب رابزیر اویختن
crucifies
بدار اویختن
pouting
لب رابزیر اویختن
pouts
لب رابزیر اویختن
crucifies
برصلیب اویختن
hanging
عمل اویختن
hang out
اویختن سماجت ورزیدن
hang out
محل اویختن چیزی
scaffold
سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds
سکوب زدن بدار اویختن
hike out
خم شدن یا اویختن به لبه قایق برای ایجاد تعادل
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
clinch
اویزان
clinched
اویزان
dangling
اویزان
dangles
اویزان
penduline
اویزان
dangled
اویزان
dangle
اویزان
clinches
اویزان
pendent
اویزان
clinching
اویزان
suspension bridges
پل اویزان
dangler
اویزان
suspension bridge
پل اویزان
overhanging
اویزان
pensile
اویزان
gantline
رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
dangles
اویزان بودن
basket tie
گره اویزان
suspension ladder
نردبان اویزان
suspension insulator
مقره اویزان
suspensions
اویزان اویزانی
suspension cable
کابل اویزان
suspension bucket
سطل اویزان
suspension
اویزان اویزانی
suspension bow
رکاب اویزان
overhead rial
ریل اویزان
monorail
ترن اویزان
monorails
ترن اویزان
overhang
اویزان بودن
flappy
اویزان وگشاد
overhangs
اویزان بودن
hook-ups
نقشه اویزان
hook-up
نقشه اویزان
hitch tie
گره اویزان
hook up
نقشه اویزان
dangle
اویزان بودن
pendant switch
کلید اویزان
stage
نیمکت اویزان
dangled
اویزان بودن
dangling
اویزان بودن
lippy
پر رو دارای لب اویزان
stages
نیمکت اویزان
hanging pawns
پیادههای اویزان شطرنج
acrochordon
دارای زگیل اویزان
sling load
بار اویزان از هواپیما
hanging
اویزان درحال تعلیق
chapfallen
دارای چانه اویزان
kiting
اویزان شدن از گلایدر
hanging scaffold
چوب بست اویزان
impendent
تهدید کننده اویزان
earlobes
قسمت اویزان گوش
earlobe
قسمت اویزان گوش
basket hitch tie
گره اویزان دو خفتی
hanging arrow
تیر اویزان شده به هدف
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
machanic
کمربند ایمنی اویزان از سقف
monkey hang
اویزان شدن ژیمناست با یک دست
parasol wing
بالی که هواپیما از ان اویزان میشود
rosulate
روی هم خوابیده دارای گلهای اویزان
grab rope
طناب مخصوص اویزان شدن از ناو
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
shags
پارچه مویی زبر اویزان بودن
shagging
پارچه مویی زبر اویزان بودن
shag
پارچه مویی زبر اویزان بودن
upper arm hang
اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
hand glider
هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
sky surfer
هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
flaps
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flapped
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
kago
تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
flap
لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
gonfalon
پرچمی که نوارهای باریک یاپرچمهای کوچک از ان اویزان است
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
hangnail
ریشه یا رشته باریکی که ازپوست گوشه ناخن اویزان است
lazy tongs
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
plumb rule
ریسمان کار یا شاقولی که روی تختهای اویزان باشد تخته کار
hung bomb
بمبی که پس از پرتاب خود به خود به هواپیما اویزان بماند
aweigh
تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
hangers
اویزان کننده معلق کننده
sag
اویزان شدن صعیف شدن
hanger
اویزان کننده معلق کننده
sags
اویزان شدن صعیف شدن
sagged
اویزان شدن صعیف شدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com