English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (7 milliseconds)
English Persian
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
Other Matches
volleys پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleyed شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleys شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley bombing شلیک تیرباران شلیک کردن
fire شلیک تیراندازی شلیک کنید
fires شلیک تیراندازی شلیک کنید
fired شلیک تیراندازی شلیک کنید
be your own worst enemy <idiom> از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
fire شلیک
firing line خط شلیک
fires شلیک
fired شلیک
volley شلیک
firing شلیک
volleys شلیک
volleying شلیک
volleyed شلیک
spontaneous discharge شلیک خودانگیخته
firepower قدرت شلیک
volleyer شلیک کننده
sallies شلیک کردن
fires شلیک کردن
to fire a shot شلیک کردن
fire off شلیک کردن
report صدای شلیک
reported صدای شلیک
reports صدای شلیک
to fire off شلیک کردن
fire شلیک کردن
fired شلیک کردن
salvoes شلیک کردن
volley fire اتش شلیک
broadside بایک شلیک
broadsides بایک شلیک
gun fire شلیک توپ
distress gun شلیک خطر
volley fire تیر شلیک
salvo شلیک کردن
sally شلیک کردن
signal of distress شلیک خطر
volley bombing شلیک دسته جمعی
fusillade شلیک متوالی تیرباران
snap shoting بی درنگ شلیک کردن
sally حرکت سریع شلیک
sallies حرکت سریع شلیک
to launch a torpedo اژدری شلیک کردن
volleys شلیک بطوردسته جمعی
volleying شلیک بطوردسته جمعی
volleyed شلیک بطوردسته جمعی
discharges شلیک عصبی تخلیه
volley شلیک بطوردسته جمعی
to fire a torpedo اژدری شلیک کردن
shoot up <idiom> درهوا شلیک کردن
discharge شلیک عصبی تخلیه
itself خودش
herself خودش
himself خودش
gun lap شلیک اخرین دور مسابقه دو
number of rounds تعداد تیرهای شلیک شده
in his own similitude مانند خودش
in his own similitude بصورت خودش
in his own name بخاطر خودش
in his own name به اسم خودش
to his own profit بفایده خودش
in his own hand writing بخط خودش
it tells its own tale از خودش پیداست
number one <idiom> برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> برای خودش
herself خود ان زن خودش را
national salute شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
To fire a shot تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
distress gun شلیک توپ هنگامی که کشتی درخطراست
banzai شلیک توپ جهت تبریک وتهنیت
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
He is behind it . He is at the bottom of it. زیر سر خودش است
his own car [car of his own] خودروی خودش [مرد]
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
There he is in the flesh. there he is as large as life. خودش حی وحاضر است
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
Hear it in his own words. از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
It is her all right. خود خودش است
he pays his own money پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily خودش است و کلاهش
It is the work of her enemies . کار دست خودش داد
The letter is in his own handwriting . نامه بخط خودش است
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
He fabcies himself as a writer (author). به خیال خودش نویسنده است
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She only thinks of her self . she is self – centered. فقط بفکر خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. خودش را از چشم دوستانش انداخت
He fouled his reputation . گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
all his g.are swans غازهای خودش همه غوهستند
range ladder تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
minute gun توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
autoinoculation تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. زمانی برای خودش آدمی بود
breezed تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
autogamous مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He did away with himself . کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezes تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self. او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
breezing تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
get what's coming to one <idiom> هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breeze تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primed عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
primes عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
prime عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
fricandeau گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He went underground to avoid arrest. او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
twicer حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fractal <adv.> <noun> شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powering اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
run up بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
cannon shot تیررس توپ شلیک شده از توپ
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing کار کار خودش است
every one fired two rounds هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com