Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
Other Matches
to break into a run
شروع کردن به دویدن
to start
شروع کردن به دویدن
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
to take a run-up
با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
thresholds
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
approach end
نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
to start
[for]
شروع کردن رفتن
[به]
gather headway
شروع به جلو رفتن
gather sternway
شروع به عقب رفتن
to push off
شروع کردن بیرون رفتن
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us
برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
On condition that. Provided that.
بشرط آنکه (بشرطی که )
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
Strange to say he was not kI'lled.
عجب آنکه کشته نشد
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
the d. take him
بلا بگیرد
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
start off
شروع کردن شروع شدن
he has raving mad
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
percentile
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
confidence level
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
bain-marie
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
alternative
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
CB
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
diaper pattern
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
beta test
گونه دوم از بررسی هایی که روی نرم افزار انجام میشود پیش از آنکه آماده انتشار شود
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
pre imaging
تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
initiation
شروع کار شروع
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
doubled up
دویدن
double
دویدن
doubled
دویدن
races
دویدن
run
دویدن
runs
دویدن
Running
<adj.>
دویدن
race
دویدن
raced
دویدن
to run through
دویدن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
leaps
جستن دویدن
outruns
در دویدن جلوافتادن
runout
محوطه دویدن
running with the ball
با توپ دویدن
on the go
<idiom>
مشغول دویدن
run for it
<idiom>
به ضرب دویدن
track
مسابقه دویدن
tracked
مسابقه دویدن
tracks
مسابقه دویدن
outrunning
در دویدن جلوافتادن
winder
دویدن سریع
to bolt
با سرعت دویدن
cursorial
مستعد دویدن
re-ran
دوباره دویدن
re-run
دوباره دویدن
re-running
دوباره دویدن
outrun
در دویدن جلوافتادن
leaped
جستن دویدن
leap
جستن دویدن
trig
تر وتمیز دویدن
jogs
اهسته دویدن
jogged
اهسته دویدن
scuttling
بسرعت دویدن
jogging
اهسته دویدن
re-runs
دوباره دویدن
scuttled
بسرعت دویدن
scuttle
بسرعت دویدن
footrace
مسابقه دویدن
roil
دنبال هم دویدن
jog
اهسته دویدن
scuttles
بسرعت دویدن
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
long wind
طاقت زیاد دویدن
dinger
دویدن به پایگاه اصلی
base running
دویدن بسوی پایگاه
circled
دویدن در مسیر منحنی
outkick
تندتر از رقیب دویدن
rerun
عمل دوباره دویدن
To interrupt someone. To butt in.
تو حرف کسی دویدن
he fell to the ground
دویدن اغازکردبزمین افتاد
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
circuit clout
یک امتیاز با دویدن به پایگاه
circle
دویدن در مسیر منحنی
jogging
دویدن بصورت یورتمه
jogged
دویدن بصورت یورتمه
run way
محوطه دویدن هواپیما
circles
دویدن در مسیر منحنی
jogs
دویدن بصورت یورتمه
circling
دویدن در مسیر منحنی
jog
دویدن بصورت یورتمه
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
concertina fold
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
twill _
ان خواهد
that fauit will right itself
خواهد شد
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
false starts
دویدن قبل ازصدای تپانچه
to run a race
در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
to run for the bus
برای گرفتن اتوبوس دویدن
roll out
دویدن هواپیما روی باند
false start
دویدن قبل ازصدای تپانچه
road work
دویدن جادهای در تمرین بوکس
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
departure end
انتهای محوطه دویدن هواپیما
ground game
روش استفاده از مانور دویدن
arresting system runout
محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
he will go
خواهد رفت
he shall go
خواهد رفت
the secret will open to me
خواهد گردید
it will manifest it self
اشکار خواهد شد
it askes for attention
دقت می خواهد
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
Its color wI'lll fade.
رنگش خواهد رفت
do as you please
هر چه دلتان می خواهد بکنید
She wI'll gradually soften .
تدریجا" نرم خواهد شد
the truth will out .
<proverb>
یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
i know that he will come
من میدانم که او خواهد امد
It wI'll get us into trouble.
ما را به درد سر خواهد انداخت
The folwer wI'll die for want of water.
گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll prove to be to your disadvantage.
بضررت تمام خواهد شد
The tree wI'll die .
درخت خشک خواهد شد
it will give rise to a quarrel
مایه ستیزه خواهد شد
What impudence!what never !what cheek!
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
She wI'll regret it bitterly.
مثل سگ پشیمان خواهد شد
It wI'll clear up by morning .
تا صبح هواصاف خواهد شد
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
It wI'll overtake (befall) everyone.
دامنگیر همه خواهد شد
the lord will provide
خداوسیله خواهد ساخت
it will manifest it self
معلوم خواهد گشت
Well what does he want now ?
خوب حا لاچه می خواهد ؟
goes
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
go
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
buttonhook
نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
paralleling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallels
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
near work
کاری که نگاه نزدیک می خواهد
It wI'll spoil my appetite .
اشتهایم راکور خواهد کرد
Sooner or later , he wI'll find out .
دیر یا زود خواهد فهمید
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Surely things wI'll turn out well for him in the end.
مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
i do not u.his wanting to say
نمیفهم چرامی خواهد بماند
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
She wI'll arrive on friday morning .
جمعه صبح وارد خواهد شد
it will give rise to a quarrel
نزاعی تولید خواهد کرد
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced.
بدجوری آبرویم خواهد رفت
if he wishes to be a
اگرمی خواهد کسی بشود
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
waterbath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com