English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (2 milliseconds)
English Persian
pudendal virile اکت مردی
Search result with all words
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
man مردی
mans مردی
manhood مردی
masculinity حالت مردی
masculinity مردی
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
penis الت مردی
penises الت مردی
coiffure مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures مردی که سلمانی زنانه باشد
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
unman از مردی انداختن
unmanning از مردی انداختن
unmans از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
virility مردی
virility قوه مردی نیرومندی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
desex از مردی افتادن
desexualize از مردی افتادن
emasculative برنده نیروی مردی
emasculatory برنده نیروی مردی
enslaver زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
grass widower مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
he is a man of queer habits مردی است دارای عادتهای غریب
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
man millner مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
membrum الت مردی
penes الت مردی
phallism پرستش الت مردی
pintle الت مردی
raftsman مردی که الوار را بهم می چسباند
the man to whom you spoke مردی که باوسخن گفتید
virile strength قوت مردی
wirility مردی رجولیت قوه مردی
wittol مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
I dare you tell her yourself . اگر مردی خودت به او بگو؟
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
An old man. پیر مردی.
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com