Dictiornary-Farsi | اگر راست میگه خودت به اوبگه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I dare you to tell him yourself .	اگر راست میگه خودت به اوبگه


Other Matches

It is for yours for keeps .	پیش خودت بماند ( مال خودت )
What are you suggesting (saying,insinuating)	چی میگه ؟
You dont mean that ! you dont say !	نه با با ! ( جدی میگه ؟)
Is that so ?You dont say.	چه میگه ( جدا"اینطور است )
I have a good mind to quit my job.	شیطان میگه کارم راول کنم
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
give someone an inch and they will take a mile <idiom>	اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
thyself	خودت
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
Don't be ridiculous!	خودت را مسخره نکن!
Dont be sI'lly .	خودت را لوس نکن
Take care of yourself!	مواظب خودت باش !
Watch your health!	مواظب سلامتی خودت باش!
Roll the blanket round yourself.	پتو رابدور خودت بپیچ
I dare you tell her yourself .	اگر مردی خودت به او بگو؟
Don't act like you were clueless!	خودت را به کوچه علی چپ نزن!
mind your own business	درفکر کار خودت باش
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
You yourself said so.	تو خودت این حرف رازدی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you.	خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
Dont let on that you know.	بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Pick on someone your own size.	برو با هم قدهای خودت طرف بشو
Dont let yourself get into bad habits.	به چیز های بد خودت راعادت نده
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence .	با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Get a move on!	خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
So dont try to device yourself .	سعی نکن خودت را گول بزنی
It wI'll be a feather in your cap .	هر گلی بزنی بسر خودت زدی
You yourself suggested it , didt you ?	مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
It is for your own ears.	پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
Watch yourself up on the roof.	مواظب خودت روی پشت بام باش.
You are roasting yourself in front of the fire .	خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is yours for keeps .	این برای همیشه پیش خودت باشد
Dont sidetrack the issue.	خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
You are going to gain weight. if you let yourself go.	اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
rob the cradle <idiom>	دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself! [leaving phrase]	خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !	آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.	اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
If so, you've only yourself to blame.	اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
straightforward	راست
pricking	راست
pricked	راست
prick	راست
vertically	راست
sheer	یک راست
bolt upright	راست
straightish	راست
bee line	خط راست
straightish	سر راست
upright	راست
straightforward	رک سر راست
pricks	راست
up front	رک و راست
dextrorotatory	راست بر
beeline	خط راست
apeak	راست
wrapover top	راست
wrapover skirt	راست
wrapover dress	راست
erects	راست
uninhibited	رک و راست
wooden	راست
turnabouts	به راست راست
erecting	راست
forthrights	سر راست
turnabout	به راست راست
erected	راست
freehearted	رک و راست
four-square	رک و راست
blankly	سر راست
dextrogyrous	راست بر
vertical beam	راست رو
truer	راست
true	راست
righting	راست
right back	بک راست
candid	راست
righted	راست
truest	راست
right footed	راست پا
erect	راست
right face	به راست راست
directly	سر راست
right	راست
plain dealing	راست
plain spoken	یر راست
plumply	سر راست
on end	راست
outspoken	رک و راست
rectilineal	راست خط
straight	راست
straighter	راست
right turn	به راست راست
straightest	راست
point device	کاملا راست
righty	راست دست
straight out	راست حسینی
partially true	تا یک اندازه راست
rightmost	راست ترین
right arm	دست راست
partially true	فی الجمله راست
dextrality	راست برتری
speak the trurh	راست گفتن
outside right	گوش راست
right hand	دست راست
deskew	راست کردن
deasil	طرف راست
sit up	راست نشستن
right angled	راست گوشه
straight bow	کمان راست
rectus	ماهیچه راست
ragged left alignment	هم ترازی راست
right angled parallelogram	راست گوشه
prick eared	راست گوش
clockwise rotation	گردش به راست
battery left	رگبار از راست یا از چپ
right justification	هم ترازی راست
backstitch	کوک چپ و راست
simon pure	راست حسینی
ragged right	راست ناهموار
cross brace	بادبند چپ و راست
round unvarnished tale	راست حسینی
rectification	راست گردانی
round unvarnished tale	حرف سر راست
as the crow files	بخط راست
prink	راست کردن
grape sugar	گلوکز راست بر
right handed	در سمت راست
right wing to ward	دست راست
right halfback	هافبک راست
right wing toward	دست راست
fastigiate	راست بالارونده
eyes right	نظر به راست
eton collan	یقه راست
open heartedness	راست بازی
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
right turn	براست راست
in round numbers 00	سر راست 001تا
ingenuousness	راست بازی
right oblique march	میل به راست رو
right incline	میل به راست
right handedness	راست دستی
right handed rotation	گردش به راست
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
dextrogyrous	راست گردان
orthoptera	راست بالان
orthopteran	راست بال
orthopterous	راست بال
rightmost	سمت راست
dextrad	راست سویه
right flank	جناح راست
dexter	در طرف راست
right flank	سمت راست
dextrorotatory	راست گردان
rightism	راست گرایی
erective	راست کننده
erectile	راست کردنی
right half back	نگهبان راست
erectile	راست شدنی
rightable	راست شدنی
righting lever	اهرم راست کن
dextrosal	راست گرد
orthotropism	راست رویی
sheer	راست تند
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
verisimilitude	راست نمایی
righting	درسمت راست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
righted	درسمت راست
squares	راست حسینی
squaring	راست حسینی
rectangles	راست گوش
rectangles	راست گوشه
rectangle	راست گوش
rectangle	راست گوشه
stand	راست شدن
rectilinear	راست خطی
come clean <idiom>	راست گفتن