Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
offer and acceptance	ایجاب و قبول
Other Matches
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
offer	ایجاب
compliance	ایجاب
exigencies	ایجاب
exigency	ایجاب
causation	ایجاب
offered	ایجاب
offers	ایجاب
make an offer	ایجاب
implies	ایجاب کردن
imply	ایجاب کردن
implying	ایجاب کردن
call for	ایجاب کردن
requirement	ایجاب التزام
offeree	طرف ایجاب
offeror	ایجاب کننده
extraditable	ایجاب کننده تسلیم
necessitating	ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitates	ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated	ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitate	ایجاب کردن مستلزم بودن
emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
acknowledgment	قبول
acceptances	قبول
acceptance	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
adoption	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
compliance	قبول
imprimatur	قبول
intromission	قبول
I agree.	قبول دارم.
implied acceptance	قبول ضمنی
incompliance	عدم قبول
reply paid	جواب قبول
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
allowable	قابل قبول
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
disallowance	عدم قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
receivable	قابل قبول
agreements	قرار قبول
agreement	قرار قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
admitting	قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
ready acceptance	حسن قبول
intolerancy	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
intolerance	عدم قبول
to take in	قبول کردن
acceptably	بطورقابل قبول
acceptor	قبول کننده
allowable load	بارقابل قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
aceptive	قابل قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adopter	قبول کننده
adhibit	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
acceptation tacite	قبول ضمنی
acceptance by conduct	قبول فعلی
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
acceptance by words	قبول قولی
acceptance limit	حد قابل قبول
received	مورد قبول
taken	مورد قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
admittable	قابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
admissible	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
passes	قبول کردن
adequate <adj.>	قابل قبول
reasonable	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
acceptability	قبول شدگی
acceptability	قابلیت قبول
believable	قابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
valid	قابل قبول
ratification	قبول قبولی
compliant	قبول کننده
conceding	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
passed	قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
accords	قبول کردن
concedes	قبول شکست
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
accept	قبول شدن
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
honouring	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
honours	قبول کردن
disclaims	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
adopts	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopt	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
withdraw	قبول نکردن
withdraws	قبول نکردن
acceptances	قبول قرارداد
pass	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
persona grata	شخص مورد قبول
permissible stress	خستگی قابل قبول
to hold water	قابل قبول بودن
to be valid	قابل قبول بودن
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
valid assumptions	فروض قابل قبول
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
availabe time	زمان مورد قبول
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
complier	قبول کننده همدست
disapprove	قبول نکردن رد کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
d. of a request	عدم قبول خواهش
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
conventional	مورد قبول عامه
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance number	عدد ملاک قبول
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
accepting bank	بانک قبول کننده
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
popularity	قابل قبول عامه
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
adhesion	انضمام قبول عضویت
accepting	پسندیدن قبول کردن
non compliance	عدم قبول یا انجام
accepts	پسندیدن قبول کردن
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
matriculant	قبول شده در دانشگاه
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com