Dictiornary-Farsi | ایجاد بزاق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
salivation	ایجاد بزاق


Other Matches

spits	بزاق
saliva	بزاق
sputum	بزاق
spit	بزاق
slobber	بزاق گلیز
salivation	ترشح بزاق
salivated	بزاق ایجادکردن
salivation	بزاق اوری
salivate	بزاق ایجادکردن
ptyalism	سیلان بزاق
slobbers	بزاق زدن به
salivating	بزاق ایجادکردن
slobbered	بزاق زدن به
slobber	بزاق زدن به
sialagogic	بزاق اور
slobbering	بزاق زدن به
sialagogue	مدر بزاق
salivates	بزاق ایجادکردن
insalivation	اختلاط با بزاق
slobbering	بزاق گلیز
slobbers	بزاق گلیز
slobbered	بزاق گلیز
salivates	بزاق ترشح کردن
salivating	بزاق ترشح کردن
salivate	بزاق ترشح کردن
salivated	بزاق ترشح کردن
ptyalin	ماده تخمیری بزاق
ActiveX	سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
saliva test	ازمایش بزاق دهان اسب
insalivate	با خدو اغشتن با بزاق امیختن
parotid	وابسته بغده بزاق زیرگوش
slaver	گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
development	ایجاد
constructions	ایجاد
construction	ایجاد
authorship	ایجاد
creation	ایجاد
creations	ایجاد
productions	ایجاد
creating	ایجاد
developments	ایجاد
production	ایجاد
creates	ایجاد
create	ایجاد
bridging	ایجاد پل
origination	ایجاد
generation	ایجاد
generations	ایجاد
irruption	ایجاد ناگهانی
isochronism	ایجاد همزمانی
amounts	ایجاد مجموعی از...
worker	ایجاد کننده
surging	ایجاد موج
creation of money	ایجاد پول
scandalization	ایجاد افتضاح
hypnogenesis	ایجاد خواب
capital creation	ایجاد سرمایه
mythopoeia	ایجاد افسانه
furunculosis	ایجاد کورک
engendered	ایجاد کردن
amounted	ایجاد مجموعی از...
amounting	ایجاد مجموعی از...
amount	ایجاد مجموعی از...
creation date	تاریخ ایجاد
engender	ایجاد کردن
develop	ایجاد کردن
orogenesis	ایجاد کوه
originative	ایجاد کننده
originationu	ایجاد ابداع
lacrimation	ایجاد اشک
configure	ایجاد پیکربندی
money creation	ایجاد پول
screech	ایجاد کردن
screeched	ایجاد کردن
lenticulation	ایجاد عدسی
screeching	ایجاد کردن
obstruction	ایجاد مانع
pick and roll	ایجاد سد و چرخش
preclusion	ایجاد مانع
rainmaking	ایجاد باران
pupation	ایجاد شفیره
pustulation	ایجاد جوش
polarization	ایجاد دو قطب
screeches	ایجاد کردن
engenders	ایجاد کردن
obstructions	ایجاد مانع
contouring	ایجاد طرح
engendering	ایجاد کردن
pitting	ایجاد حفره
develops	ایجاد کردن
stimulation	ایجاد محرک
stockades	ایجاد مانع
looping	ایجاد حلقه
create	ایجاد کردن
rake in the money <idiom>	ایجاد تعجب
resonances	ایجاد طنین
resonance	ایجاد طنین
territorialization	ایجاد ناحیه
system generation	ایجاد سیستم
formed	ایجاد یک شکل
windowing	ایجاد پنجره
lactation	ایجاد شیر
vacuolation	ایجاد حفره
stockade	ایجاد مانع
creates	ایجاد کردن
construct	ساختن یا ایجاد
wealth creation	ایجاد ثروت
creating	ایجاد کردن
constructed	ساختن یا ایجاد
housing	ایجاد مسکن
causer	ایجاد کننده
grounding	ایجاد زمین
average	ایجاد میانگین
averaged	ایجاد میانگین
averages	ایجاد میانگین
spiculation	ایجاد خار
forms	ایجاد یک شکل
structuralization	ایجاد ساختمان
stylization	ایجاد سبک
make waves <idiom>	ایجاد دردسر
averaging	ایجاد میانگین
spermatogenesis	ایجاد نطفه
constructs	ساختن یا ایجاد
constructing	ساختن یا ایجاد
form	ایجاد یک شکل
mushroomed	بسرعت ایجاد کردن
arson	ایجاد حریق عمدی
set off <idiom>	بالانس ایجاد کردن
rapprochement	ایجاد روابط حسنه
mushrooming	بسرعت ایجاد کردن
breaches	ایجاد شکاف کردن
breached	ایجاد شکاف کردن
buzz	ایجاد صدای بلند
allowance method	روش ایجاد ذخیره
buzzing	ایجاد صدای بلند
buzzed	ایجاد صدای بلند
buzzes	ایجاد صدای بلند
agitation of water surface	ایجاد تلاطم در سطح اب
obstruct	ایجاد مانع کردن
hydrotaxis	ایجاد واکنش در برابر اب
bleeped	ایجاد صدای اخطار
bleeping	ایجاد صدای اخطار
bleeps	ایجاد صدای اخطار
tempests	توفان ایجاد کردن
holography	ایجاد تصویر لیزری
tempest	توفان ایجاد کردن
goitrogenic	ایجاد کننده گواتر
goiterogenic	ایجاد کننده گواتر
frontogenesis	ایجاد جبهه واحد
hypnogenesis	ایجاد خواب هیپنوتیزم
inbreed	از یک نژاد ایجاد کردن
modelling	ایجاد مدلهای کامپیوتری
obstructing	ایجاد مانع کردن
obstructed	ایجاد مانع کردن
isochronism	ایجاد تقارن همزمانی
hi fi	وسایل ایجاد صدا
irrupt	ناگهان ایجاد شدن
creative prescription	مرور زمان ایجاد حق
discomfiting	ایجاد اشکال کردن
punched	سوراخ ایجاد کردن
punches	سوراخ ایجاد کردن
punch	سوراخ ایجاد کردن
mushroom	بسرعت ایجاد کردن
mirror	ایجاد کپی دقیق
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
constructing	ایجاد کردن ساخت
canalize	ایجاد ابراه کردن
construct	ایجاد کردن ساخت
synchronism	ایجاد همزمانی انطباق
thallogenous	ایجاد کننده تالیوم
ruralization	ایجاد زندگی روستایی
rowdyism	ایجاد سر وصدا و اشوب
constructed	ایجاد کردن ساخت
reflectorize	ایجاد انعکاس کردن
constructs	ایجاد کردن ساخت
swisher	ایجاد کننده صدای فش فش
bleep	ایجاد صدای اخطار
siliciferous	ایجاد کننده سیلیکون
mirrored	ایجاد کپی دقیق
mirrors	ایجاد کپی دقیق
discomfit	ایجاد اشکال کردن
discomfited	ایجاد اشکال کردن
steam heating	ایجاد حرارت با بخار
shock point	نقطه ایجاد زلزله
sentimentalization	ایجاد احساسات وعواطف
discomfits	ایجاد اشکال کردن
strike off	بی زحمت ایجاد شدن
reflecterize	ایجاد انعکاس کردن
recreative	دوباره ایجاد کننده
raise eyebrows <idiom>	ایجاد مشکل و زحمت
obstruction box	جعبه ایجاد مانع
mushrooms	بسرعت ایجاد کردن
positive prescription	مرور زمان ایجاد حق
pro-active	گرایش به ایجاد وقایع
reflate	تورم ایجاد کردن
reflated	تورم ایجاد کردن
reflates	تورم ایجاد کردن
reflating	تورم ایجاد کردن
To set(create,establish)a precedent.	ایجاد سابقه کردن
program development cycle	چرخه ایجاد برنامه