English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
thermoelectricity ایجاد جریان برق در اثرحرارت
Other Matches
thermolysis تجزیه شیمیایی در اثرحرارت
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
batteries وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
battery وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
terminator ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
phototransistor نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
create ایجاد
authorship ایجاد
creations ایجاد
creates ایجاد
creation ایجاد
creating ایجاد
production ایجاد
constructions ایجاد
construction ایجاد
generations ایجاد
bridging ایجاد پل
productions ایجاد
generation ایجاد
developments ایجاد
origination ایجاد
development ایجاد
forms ایجاد یک شکل
lenticulation ایجاد عدسی
stockade ایجاد مانع
system generation ایجاد سیستم
wealth creation ایجاد ثروت
stockades ایجاد مانع
resonance ایجاد طنین
resonances ایجاد طنین
averaging ایجاد میانگین
averages ایجاد میانگین
form ایجاد یک شکل
territorialization ایجاد ناحیه
make waves <idiom> ایجاد دردسر
formed ایجاد یک شکل
looping ایجاد حلقه
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
average ایجاد میانگین
averaged ایجاد میانگین
engender ایجاد کردن
engendered ایجاد کردن
engendering ایجاد کردن
money creation ایجاد پول
mythopoeia ایجاد افسانه
grounding ایجاد زمین
amounts ایجاد مجموعی از...
orogenesis ایجاد کوه
originative ایجاد کننده
amount ایجاد مجموعی از...
amounted ایجاد مجموعی از...
amounting ایجاد مجموعی از...
lactation ایجاد شیر
housing ایجاد مسکن
engenders ایجاد کردن
construct ساختن یا ایجاد
constructed ساختن یا ایجاد
pitting ایجاد حفره
constructing ساختن یا ایجاد
vacuolation ایجاد حفره
pick and roll ایجاد سد و چرخش
constructs ساختن یا ایجاد
windowing ایجاد پنجره
originationu ایجاد ابداع
preclusion ایجاد مانع
creating ایجاد کردن
causer ایجاد کننده
develop ایجاد کردن
capital creation ایجاد سرمایه
screech ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
creates ایجاد کردن
configure ایجاد پیکربندی
create ایجاد کردن
spermatogenesis ایجاد نطفه
rainmaking ایجاد باران
furunculosis ایجاد کورک
hypnogenesis ایجاد خواب
spiculation ایجاد خار
creation of money ایجاد پول
creation date تاریخ ایجاد
lacrimation ایجاد اشک
contouring ایجاد طرح
polarization ایجاد دو قطب
surging ایجاد موج
screeching ایجاد کردن
scandalization ایجاد افتضاح
develops ایجاد کردن
structuralization ایجاد ساختمان
salivation ایجاد بزاق
irruption ایجاد ناگهانی
stylization ایجاد سبک
stimulation ایجاد محرک
isochronism ایجاد همزمانی
obstruction ایجاد مانع
worker ایجاد کننده
pustulation ایجاد جوش
pupation ایجاد شفیره
obstructions ایجاد مانع
ruralization ایجاد زندگی روستایی
bleeping ایجاد صدای اخطار
constructing ایجاد کردن ساخت
bleeped ایجاد صدای اخطار
arson ایجاد حریق عمدی
bleep ایجاد صدای اخطار
breached ایجاد شکاف کردن
breach ایجاد شکاف کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
shock point نقطه ایجاد زلزله
siliciferous ایجاد کننده سیلیکون
bleeps ایجاد صدای اخطار
recreative دوباره ایجاد کننده
constructed ایجاد کردن ساخت
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
schismatism ایجاد جدایی تفرقه
constructs ایجاد کردن ساخت
urtication ایجاد خارش وسوزش
construct ایجاد کردن ساخت
rowdyism ایجاد سر وصدا و اشوب
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
modelling ایجاد مدلهای کامپیوتری
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
ulceration ایجاد زخم یا قرحه
buzzed ایجاد صدای بلند
buzz ایجاد صدای بلند
mushroom بسرعت ایجاد کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
program development cycle چرخه ایجاد برنامه
strike off بی زحمت ایجاد شدن
synchronism ایجاد همزمانی انطباق
obstructing ایجاد مانع کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
thallogenous ایجاد کننده تالیوم
tide جزرومد ایجاد کردن
buzzes ایجاد صدای بلند
buzzing ایجاد صدای بلند
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
obstruction box جعبه ایجاد مانع
obstruction method روش ایجاد مانع
punches سوراخ ایجاد کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
radiogenic ایجاد شده در اثرتشعشع
discomfit ایجاد اشکال کردن
pyromania جنون ایجاد حریق
trephine ایجاد سوراخ بامته
steam heating ایجاد حرارت با بخار
put out منتشرساختن ایجاد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com