English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
Other Matches
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
dye analysis [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
engendering ایجاد کردن
create ایجاد کردن
develop ایجاد کردن
develops ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
engendered ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
screeching ایجاد کردن
engenders ایجاد کردن
creates ایجاد کردن
creating ایجاد کردن
it served as a precedent سابقه شد
antecedent سابقه
backgrounds سابقه
track records سابقه
background سابقه
record سابقه
shaft سابقه
shafts سابقه
track record سابقه
contexts سابقه
precedential سابقه شو
context سابقه
antecedents سابقه
intellects سابقه
precedents سابقه
prehistory سابقه
past سابقه
acquaintance سابقه
precedent سابقه
intellect سابقه
unprecedentedly بی سابقه
scape سابقه پر
ensample سابقه
unprecedented بی سابقه
scape سابقه
acquaintances سابقه
tide جزرومد ایجاد کردن
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
constructs ایجاد کردن ساخت
construct ایجاد کردن ساخت
tempests توفان ایجاد کردن
constructed ایجاد کردن ساخت
constructing ایجاد کردن ساخت
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
reflates تورم ایجاد کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
reflate تورم ایجاد کردن
put out منتشرساختن ایجاد کردن
reflated تورم ایجاد کردن
discomfit ایجاد اشکال کردن
reflating تورم ایجاد کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
canalize ایجاد ابراه کردن
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
breach ایجاد شکاف کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
punches سوراخ ایجاد کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
tempest توفان ایجاد کردن
breached ایجاد شکاف کردن
breaches ایجاد شکاف کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
deluging غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluge غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges غرق کردن طوفان ایجاد کردن
history سابقه پیشینه
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
unheard of بی سابقه کس نشنیده
as never before <adv.> بطور بی سابقه
precedential سابقه درست کن
precedent سابقه داشتن
histories سابقه پیشینه
record of service سابقه خدمت
precedented سابقه دار
infamy افتضاح سابقه بد
precedence امتیاز سابقه
precedency امتیاز سابقه
grey headed سابقه دار
precedents سابقه داشتن
histogram سابقه نما
stare decisis قاعده سابقه
stock record سابقه موجودی
freedom from evil record عدم سو سابقه
bad record سوء سابقه
record سابقه مدرک
begetting بوجود اوردن ایجاد کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
clunks این صدا را ایجاد کردن
clunk این صدا را ایجاد کردن
begets بوجود اوردن ایجاد کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
beget بوجود اوردن ایجاد کردن
delaying خیری ایجاد کردن در چیزی
delays خیری ایجاد کردن در چیزی
knock about سرو صدا ایجاد کردن
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
delay خیری ایجاد کردن در چیزی
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
obsessed ایجاد عقده روحی کردن
obsess ایجاد عقده روحی کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
screak صدای گوشخراش ایجاد کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
screeck صدای گوشخراش ایجاد کردن
obsesses ایجاد عقده روحی کردن
obsessing ایجاد عقده روحی کردن
wham باتصادم ایجاد صدا کردن
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
procreant وابسته به ایجاد کردن یا زادن
case history سابقه مرض ودرمان
seeded بازیکن سابقه دار
squalls باد بی سابقه وشدید
formed سابقه فعالیت اسب
squall باد بی سابقه وشدید
unheard بی سابقه توجه نشده
forms سابقه فعالیت اسب
record صورت جلسه سابقه
known to the police دارای سابقه در شهربانی
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
old hand ادم با سابقه و مجرب
old hands ادم با سابقه و مجرب
case histories سابقه مرض ودرمان
record مدرک کتبی سابقه
form سابقه فعالیت اسب
twitter صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittering صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
blows در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
strangulate خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
plash صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
nettle ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
whish : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
nettles ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
calenture تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
jingle جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingled جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to upset the applecart <idiom> مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com