English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
mirror ایجاد کپی دقیق
mirrored ایجاد کپی دقیق
mirrors ایجاد کپی دقیق
Search result with all words
glideslope شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
Other Matches
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
wistful دقیق
exquisite دقیق
exact solution حل دقیق
literal دقیق
punctiliously دقیق
punctilious دقیق
exact دقیق
scholastic دقیق
particular redemption دقیق
tenty دقیق
intent دقیق
precision دقیق
subtil دقیق
scrutinizer دقیق
scholastical دقیق
exacted دقیق
astute دقیق
stringent دقیق
stringently دقیق
punctual دقیق
accurate دقیق
advertent دقیق
exacts دقیق
set لجوج دقیق
sets لجوج دقیق
setting up لجوج دقیق
strictly speaking دقیق شویم
precision tool ابزار دقیق
precise خیلی دقیق
pernickety کاربسیار دقیق
precisionist بسیار دقیق
queazy زیاد دقیق
pryingly با نگاه دقیق
precise صریح دقیق
tenuous لطیف دقیق
in-depth دقیق و عمیق
goings-over بررسی دقیق
going-over بررسی دقیق
watchful بی خواب دقیق
watchfulness دقیق هشیاری
thorough paced دقیق گام
instrument الات دقیق
punctual باذکرجزئیات دقیق
instruments الات دقیق
controls توپزن دقیق
precision tools الات دقیق
queasy زیاد دقیق
precision sweep روبش دقیق
precision spirit level ترازوی دقیق
precision scale مقیاس دقیق
micro pressure gage فشارسنج دقیق
precision measurment سنجش دقیق
high accuracy measurement سنجش دقیق
fine spun دقیق خیالی
fine setting تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
thoroughgoing بسیار دقیق
exact location محل دقیق
imprecise غیر دقیق
an a calculator محاسب دقیق
precise دقیق کردن
scrutiny بررسی دقیق
controlling توپزن دقیق
control توپزن دقیق
precision levelling ترازیابی دقیق
precision instrument سنجه دقیق
precision fire تیر دقیق
precision balance ترازوی دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق
subtle دقیق لطیف
subtler دقیق لطیف
subtlest دقیق لطیف
precisian خیلی دقیق
perpend دقیق بودن
persnickety کاربسیار دقیق
particularization شرح دقیق
arm of precision اسلحه دقیق
soundest بی خطر دقیق
corrects دقیق یا درست
sound بی خطر دقیق
detailed analysis آنالیز دقیق
correcting دقیق یا درست
correct دقیق یا درست
sounded بی خطر دقیق
detailed analysis بررسی دقیق
sounds بی خطر دقیق
zero تنظیم دقیق دستگاه
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> خیلی دقیق به رفتاروگفتار
facsimiles کپی دقیق از یک متن
fine turning میزان سازی دقیق
zeros تنظیم دقیق دستگاه
zeroes تنظیم دقیق دستگاه
facsimile کپی دقیق از یک متن
scrupulously <adv.> خیلی دقیق وسواسی
particular دقیق نکته بین
measuring magnifier مسافت یاب دقیق
inspecting ازمایش دقیق بازبینی
inspect ازمایش دقیق بازبینی
stickler سمج خیلی دقیق
meticulous خیلی دقیق وسواسی
inspected ازمایش دقیق بازبینی
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
precision adjustment تنظیم تیر دقیق
tender دقیق ترد ونازک
tendered دقیق ترد ونازک
tenderest دقیق ترد ونازک
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
pores بمطالعه دقیق پرداختن
sticklers سمج خیلی دقیق
fine tuning میزان سازی دقیق
precision engineering مهندسی ابزار دقیق
precision drill مته کردن دقیق
precision casting ریخته گری دقیق
precision bore سوراخ کردن دقیق
astringent سخت گیر دقیق
tendering دقیق ترد ونازک
pin point تعیین دقیق نقاط
calibration تنظیم الات دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق تیر
precision engineering تکنیک ابزار دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
precision اندازه گیری دقیق
pore بمطالعه دقیق پرداختن
inspects ازمایش دقیق بازبینی
chronometer ساعت شمار دقیق
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
probity پیروی دقیق از اصول
edge sharpening دقیق کردن لبه
precision بسیار دقیق بودن
precision lathe ماشین تراش دقیق
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
zero hour <idiom> لحظه دقیق حمله درجنگ
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
formats قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
subtilization ملایمت دقیق و لطیف سازی
images کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilize دقیق وحساس ولطیف کردن
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
theodolites زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolite زاویه یاب دقیق ثانیهای
an i calculation حساب نادرست یا غیر دقیق
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
precisian شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
rhadamanthine وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
hand forming شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
supervises بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
TrueType فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
pulse روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
registration fire اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
developments ایجاد
development ایجاد
bridging ایجاد پل
creates ایجاد
create ایجاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com