English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
take it <idiom> ایده گرفتن
Search result with all words
Biomimicry تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
Other Matches
ideal ایده ال
ideals ایده ال
concepts ایده
ideas ایده
ideass ایده ها
conceptss ایده ها
ideal position پوزیسیون ایده ال
merit goods کالاهای ایده ال
egoideal ایده ال نفسانی
ideal position وضعیت ایده ال
ideal efficiency بازده ایده ال
optimal distribution توزیع ایده ال
ideal capacitor خازن ایده ال
ideal gas گاز ایده ال
ideal galvanic cell باطری ایده ال
ideal fluid سیال ایده ال
ideal solenoid سولنئید ایده ال
ideal efficiency راندمان ایده ال
optimum point نقطه ایده ال
ideal dielectric دی الکتریک ایده ال
ideal crystal کریستال ایده ال
ideal conductor هادی ایده ال
ideal rectifier یکسوکننده ایده ال
ideal solenoid پیچک ایده ال
idealist ایده الیست
ideal solution محلول ایده ال
ideologue ایده ئولوگ
ideal solenoid سولنوئید ایده ال
ideal rocket راکت ایده ال
ideological ایده ئولوژیک
ideologically ایده ئولوژیک
best thing since sliced bread <idiom> [یک ایده یا نقشه خوب]
ideal rectangular pulse پالس مربعی ایده ال
ideologue سازنده ایده ئولوژی
ideal no load voltage ولتاژ بی باری ایده ال
ideal paralleling مدار موازی ایده ال
nonideal gas گاز غیر ایده ال
ideal no load d.c. voltage ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
idealist معتقد به ایده الیسم
ideal galvanic cell سلول گالوانیکی ایده ال
ideal conductivity قابلیت هدایت ایده ال
ideal electron gas گاز االکترون ایده ال
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
platonism فلسفه ایده الی شدن
dialectical idealism مکتب جدلی ایده الی
ideal magnetization curve منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
mathematical نمایش سیستم با ایده ها و فرمولهای ریاضی
platonize پیرو فلسفه ایده الی شدن
Utopias دولت یا کشور کامل و ایده الی
Utopia دولت یا کشور کامل و ایده الی
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
afrocentric <adj.> تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
ideologist ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
It was an enjoyable performance, if less than ideal. این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
chrles' law در گازهای کامل یا ایده ال در فشار ثابت دما و حجم نسبت مستقیم دارند
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
virtual مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
late-Modern architecture [معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
dialectical idealism دیالکتیک هگلی دیالکتیک ایده الیسم
ideal index شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
scitovsky double criterion که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
stored program concept ایده برنامه ذخیره شده مفهوم برنامه ذخیره شده
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
abates اب گرفتن از
retreated پس گرفتن
retreating پس گرفتن
retake پس گرفتن
blinded گرفتن
blind گرفتن
retaking پس گرفتن
retaken پس گرفتن
retreat پس گرفتن
to take one's stand جا گرفتن
pushing گرفتن
abating اب گرفتن از
retakes پس گرفتن
reclaim پس گرفتن
blinds گرفتن
abated اب گرفتن از
abate اب گرفتن از
retreats پس گرفتن
detracting گرفتن
detract گرفتن
unsay پس گرفتن
tong گرفتن
detracted گرفتن
to take up گرفتن
holds گرفتن
to whisk away or off گرفتن
situating جا گرفتن
situates جا گرفتن
resume از سر گرفتن
wive زن گرفتن
obturate گرفتن
take گرفتن
situate جا گرفتن
takes گرفتن
detracts گرفتن
grab گرفتن
skimmed کف گرفتن از
skim گرفتن کف
to catch on گرفتن
skim کف گرفتن از
reoccupy از سر گرفتن
to draw back پس گرفتن
catch گرفتن
catch on گرفتن
resumption از سر گرفتن
recapturing پس گرفتن
recaptures پس گرفتن
recaptured پس گرفتن
to catch a fly بل گرفتن
skimmed گرفتن کف
to call back پس گرفتن
to addict oneself خو گرفتن
grabbed گرفتن
grabbing گرفتن
grabs گرفتن
to begin again از سر گرفتن
skims گرفتن کف
overtakes گرفتن
to break in گرفتن
overtaken گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
overtake گرفتن
skims کف گرفتن از
recapture پس گرفتن
to get at گرفتن
corks گرفتن
cork گرفتن
hold گرفتن
to shut off را گرفتن
resuming از سر گرفتن
to station oneself جا گرفتن
resumes از سر گرفتن
to take a wife زن گرفتن
resumed از سر گرفتن
withdraws پس گرفتن
withdraw پس گرفتن
encumbered گرفتن
seizes گرفتن
to hunt out گرفتن
seized گرفتن
encumbering گرفتن
seize گرفتن
encumbers گرفتن
to lay a wager گرفتن
raclaim پس گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
reclaimed پس گرفتن
capture گرفتن
nails گرفتن
nailed گرفتن
nail گرفتن
renovating از سر گرفتن
to get used to خو گرفتن [به]
to get accustomed to خو گرفتن [به]
accustom خو گرفتن
renovates از سر گرفتن
renovated از سر گرفتن
renovate از سر گرفتن
captures گرفتن
capturing گرفتن
break out در گرفتن
flea کک گرفتن
accompany دم گرفتن
accompanies دم گرفتن
accompanied دم گرفتن
withdrawal پس گرفتن
devest گرفتن
disesteem کم گرفتن
puddles گل گرفتن
puddle گل گرفتن
get at گرفتن
withdrawals پس گرفتن
adeem پس گرفتن
get off the ground <idiom> پا گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com