Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
Other Matches
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock
ساعت از روی ساعت
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
stopping
ایستادن
to fetch up
ایستادن
abye
ایستادن
to stand by
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
aby
ایستادن
cease
ایستادن
abides
ایستادن
abided
ایستادن
stops
ایستادن
stopped
ایستادن
stop
ایستادن
stand
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
seogi
ایستادن
be under way
ایستادن
ceasing
ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
stagnates
از جنبش ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
hustings
جای ایستادن و
stagnated
از جنبش ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
standing room
جای ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
ap seogi
ایستادن معمولی
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
lie off
دور ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
shiko dachi
ایستادن دایرهای
to stand at gaze
خیره ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
moa seogi
خبردار ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
to stand behind
پشت سر ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
outstand
بیشتر ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
draw up
سیخ ایستادن
line-ups
ردیف ایستادن تیم
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
koa seogi
ایستادن قلاب وار
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
line-up
ردیف ایستادن تیم
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
beom seogi
گربه سان ایستادن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
anchor
ایستادن در دریا مهاری
ground
محل ایستادن توپزن
stopping
ایستادن توقف کردن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
anchors
ایستادن در دریا مهاری
stops
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stop
ایستادن توقف کردن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ticker
ساعت
clk
ساعت
passionflower
گل ساعت
hourly
ساعت به ساعت
hour
ساعت
passion flower
گل ساعت
maypop
گل ساعت
horologe
ساعت
horologium
ساعت
clock
ساعت
zero hour
ساعت س
by my watch
ساعت من
time-piece
ساعت
hour ly
ساعت به ساعت
timepiece
ساعت
in hour's time
دو ساعت
ticker
[colloquial]
[watch]
ساعت
oclock
ساعت
clock generator
ساعت زا
clocks
ساعت ها
h hour
ساعت س
timŠepiece
ساعت
self-esteem
ساعت
timepiece
ساعت
clock
ساعت
timepieces
ساعت
watch
ساعت
watched
ساعت
watches
ساعت
watching
ساعت
clocks
ساعت
Every so often . Every hour on the hour.
دم به ساعت
horologii
ساعت
hours
ساعت
man hours
نفر در ساعت
man hour
نفر ساعت
mean time
ساعت متوسط
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
سر ساعت هشت
moon dial
ساعت مهتابی
sandglass
ساعت ریگی
kwh
کیلووات- ساعت
navy time
ساعت دریایی
horology
ساعت سازی
rush-hour
ساعت شلوغی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com