Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
Other Matches
prone
متمایل
inclinable
متمایل
inclinatory
متمایل
oriented
متمایل به
minded
متمایل
propense
متمایل
swept
متمایل
partial
متمایل به
avid
متمایل
amenable
متمایل
likes
متمایل به تساوی
cephalad
متمایل بطرف سر
apt
متمایل اماده
greenish
متمایل به سبز
expansive
متمایل به توسعه
fain
متمایل بخشنودی
biassed
متمایل بیکسو
tendentious
متمایل متوجه
like
متمایل به تساوی
runny
متمایل بدویدن
liked
متمایل به تساوی
dancy
متمایل به رقص
contractive
متمایل به انقباض
downward
متمایل بپایین
inclines
متمایل شدن
longish
متمایل به درازی
swimmy
متمایل بگیجی
trepan
متمایل شدن
incline
متمایل شدن
grayish
متمایل به خاکستری
yellowy
متمایل به زردی
fattish
متمایل به چاق
dermotropic
متمایل به پوست
inclines
متمایل کردن
incline
متمایل کردن
gravitating
متمایل شدن بطرف
gravitates
متمایل شدن بطرف
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
adaxial
متمایل بطرف محور
deasil
متمایل بطرف راست
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
bossy
متمایل به ریاست مابی
forward slope
شیب متمایل به جلو
bossiness
متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
bias
بیک طرف متمایل کردن
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
biases
بیک طرف متمایل کردن
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
seogi
ایستادن
be under way
ایستادن
stand
ایستادن
stopping
ایستادن
to fetch up
ایستادن
stopped
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
to stand by
ایستادن
aby
ایستادن
abye
ایستادن
cease
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
ceasing
ایستادن
stop
ایستادن
abides
ایستادن
abided
ایستادن
stops
ایستادن
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to stand at gaze
خیره ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
to stand fast
محکم ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
moa seogi
خبردار ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
heisoku daeh
ایستادن خبردار
haehiji daeh
ایستادن ازاد
shiko dachi
ایستادن دایرهای
outstand
بیشتر ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
lie off
دور ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
stagnates
از جنبش ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
line-up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
hustings
جای ایستادن و
line up
به ترتیب ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
standing room
جای ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stops
ایستادن توقف کردن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
stop
ایستادن توقف کردن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
stopped
ایستادن توقف کردن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
stopping
ایستادن توقف کردن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
line up
ردیف ایستادن تیم
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
ground
محل ایستادن توپزن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stopovers
در وسط راه ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
koa seogi
ایستادن قلاب وار
beom seogi
گربه سان ایستادن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
stopover
در وسط راه ایستادن
line-ups
ردیف ایستادن تیم
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
anchors
ایستادن در دریا مهاری
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com