English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
English Persian
dynamic stop ایست پویا
Other Matches
dynamic storage allocation تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
dynamic ram حافظه با دسترسی پویا حافظه پویا
evolutionary پویا
dynamically پویا
dynamic پویا
mousing پویا
seeker پویا
dynamic error خطای پویا
dynamic link پیوند پویا
dynamic load بار پویا
dynamic memory حافظه پویا
dynamic model الگوی پویا
dynamic allocation تخصیص پویا
dynamic model مدل پویا
dymanic balance تعادل پویا
dynamic stability تعادل پویا
dynamic analysis تحلیل پویا
dynamic check مقابله پویا
dynamic dump رو گرفت پویا
dynamic dump روبرداری پویا
dynamic economy اقتصاد پویا
dynamic pressure فشار پویا
dynamic subroutine زیرروال پویا
dynamic system سیستم پویا
dynamic storage حافظه پویا
dynamic storage انباره پویا
dynamic relocation جابجایی پویا
dynamic structure ساخت پویا
static که پویا نیست
dynomic contraction انقباض پویا
dynamic equilibrium تعادل پویا
dynamic test ازمون پویا
dynamic relocation جابجاسازی پویا
dynamic system نظام پویا
dynamic system سازگان پویا
micro dynamic model الگوی خرد پویا
dynamic address translate مترجم نشانی پویا
dynamic subroutine زیر روال پویا
dynamic dump نسخه برداری پویا
dynamic programming برنامه ریزی پویا
dynamic scheduling زمان بندی پویا
dynamic address translate مترجم ادرس پویا
macro dynamic model الگوی کلان پویا
dynamic programming برنامه سازی پویا
dynamic programming برنامه نویسی پویا
drams حافظه دستیابی مستقیم پویا
dynamic random access memory حافظه دستیابی مستقیم پویا
dynamic ram حافظه دستیابی تصادفی پویا
dram حافظه دستیابی مستقیم پویا
dynamic simulation language زبان شبیه سازی پویا
dynamic shift register ثبات تغییر مکان پویا
standstil ایست
perisystole ایست دل
time out ایست
limit stop حد ایست
flag stop ایست
avast ایست
whoa ایست
stopped ایست
breathing space ایست
stopping ایست
standstill ایست
hold ایست
holds ایست
stay ایست
stayed ایست
cessation ایست
stand ایست
halts ایست
stoppages ایست
stoppage ایست
halt ایست
stop ایست
stops ایست
halted ایست
truce جنگ ایست
haemostasia ایست خون
unceasing ایست ناپذیر
fixism ایست گرایی
hold water قایق ایست
holds ایست نگهداری
it is a thankless task کاربیهوده ایست
hold ایست نگهداری
whoa ایست دادن
nodal point نقطه ایست
silences ایست بی حرکت
truces جنگ ایست
haemostasis ایست خون
interval ایست وقفه
cease ایست توقف
to make a pause ایست کردن
to make a stop ایست کردن
at pause در حال ایست
periods نوبت ایست
silencing ایست بی حرکت
silenced ایست بی حرکت
silence ایست بی حرکت
period نوبت ایست
suspension ایست تعلیق
suspensions ایست تعلیق
closest ایست توقف
caesura وقفه ایست
pausal ایست دار
closes ایست توقف
closer ایست توقف
close ایست توقف
stop element عنصر ایست
ceasing ایست توقف
ceases ایست توقف
ceased ایست توقف
statics ایست شناسی
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop bit ذرهء ایست نما
the train runs without a stop قطار بدون ایست
what kind of a bird is that ? چه قسم پرنده ایست
to be under ane در حال ایست بودن
to come بحال ایست درامدن
to heave to بحالت ایست دراوردن
stopping sight distance فاصله دید ایست
stop bit بیت ایست نما
to put to a pause بحال ایست دراوردن
torpidity حالت سستی ایست
total stopping distance طول ایست کامل
he is a prodigy of learning اعجوبه ایست در دانش
he has a loose conduct ادم هرزه ایست
halt سکته ایست کردن
lay by جایگاه ایست ایستگاه
lay-bys جایگاه ایست ایستگاه
interludes ایست میان دو پرده
avast ایست توقف کنید
halts سکته ایست کردن
halted سکته ایست کردن
interlude ایست میان دو پرده
ease all درکرجی رانی ایست
fetch up بحال ایست درامدن
haemostatic وابسته به ایست خون
lay-by جایگاه ایست ایستگاه
refreshes تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refreshed تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refresh تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
the child is a wonder این بچه عجوبه ایست
patience is a virtue شکیبائی خوی پسندیده ایست
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphens نشان اتصال ایست درسخن
hyphen نشان اتصال ایست درسخن
refresh مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refreshed مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refreshes مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
menopause بند امدن قاعدگی ایست طمث
to taxi to a standstill حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
hammock chair صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nowel کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
coffin جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
hidden momentum of population growth نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
pseudo random قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
refreshes قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshed قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshes بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
to pause upon a word روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
stand ایست کردن توقف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com