English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
that is no new اینکه خبر تازهای نبود
Other Matches
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
to get religion دین تازهای اختیارکردن
innovating ایین تازهای ابتکار کردن
innovate ایین تازهای ابتکار کردن
innovates ایین تازهای ابتکار کردن
innovated ایین تازهای ابتکار کردن
proselytized بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashed اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwashes اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytizing بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwash اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
brainwashed تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
brainwash تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
if i had thought of that نبود
it was nothing short of کم از.....نبود
he did the wrong thing نبود
it wasnot for noyhing that بی خود نبود که
lack of incentive نبود انگیزه
no offences was meant توهین نبود
he did not dislike itŠt. بی میل نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth. دل تو دلم نبود
he was proof against harm اسیب بردار نبود
it was not p to do that کردن انکارمصلحت نبود
it was no better هیچ بهتر نبود
he was not inclined to go مایل برفتن نبود
it was an incorrect procedure جریانش درست نبود
it was all quiet in london درلندن خبری نبود
once upon a time یکی بودیکی نبود
it did not profit me مرا سودمند نبود
there was not a soul ذی نفسی انجا نبود
I had completely forgotten . هیچ یادم نبود
he did not dislike itŠt. ولی بی میل هم نبود
there was no mail to day امروز پست نبود
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
Nobody was there but me. هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
i'm sure i did not mean it باور کنیدمقصودم این نبود
There wasnt a thing to eat. هیچ چیز نبود که بخوریم
neither report was correct هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
Unfortunately it was not to be . متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
He was I'll advised to quit (resign). صلاحش نبود که استعفا ء دهد
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper توی غیظ نبود خلقش بجا بود
that was a quasi war جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal. این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb> چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
the fact that اینکه
save that جز اینکه
up to/till/until <idiom> تا اینکه
unless جز اینکه
or یا اینکه
in order to ... تا [اینکه ]
so as to تا [اینکه ]
in order that تا اینکه
in spite of the face that اینکه
howbeit با اینکه
as though مثل اینکه
as soon as بمحض اینکه
to the end that تا اینکه بقصداینکه
in order that برای اینکه
forasmuch as نظر به اینکه
whenas بعلت اینکه
in view of <idiom> به خاطر اینکه
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
hent ربودن تا اینکه
as if مثل اینکه
than تا اینکه بجز
as thought مثل اینکه
to the end that برای اینکه
to sum up خلاصه اینکه
in view of the fact that نظر به اینکه
so that برای اینکه
save that الا اینکه
insomuch نظر به اینکه
notwithstanding باوجود اینکه
on the supposition that بخیال اینکه
on the supposition that بتصور اینکه
owing to the fact that نظر به اینکه
owing to the fact that به واسطه اینکه
ere قبل از اینکه
for برای اینکه
inorder to برای اینکه
wherein دراثنای اینکه
because برای اینکه
whilst ضمن اینکه
the reason why علت اینکه
the reason why دلیل اینکه
instantly به محض اینکه
that's that اینکه از این
pray consider my case تمنی اینکه
Despite the fact that… با وجود اینکه
instead بجای اینکه
providing مشروط بر اینکه
in order to ... برای [اینکه]
even though ولو اینکه
whereas نظر به اینکه
so as to برای [اینکه]
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
in one world خلاصه اینکه مختصرا
in a word خلاصه اینکه مختصرا
as respects با توجه به اینکه اما
in one word خلاصه اینکه مختصرا
as respects ... درباره ... [با توجه به اینکه... ]
i maintain قائل هستم به اینکه ...
as regards با توجه به اینکه اما
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
though گرچه هرچند با اینکه
inorder to به خاطر اینکه برای
in order that he may go برای اینکه برود
in order that i may go برای اینکه بروم
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
what with <idiom> برای اینکه ،درنتیجه
iimmediately he saw me بمحض اینکه مرا دید
instead of working بجای اینکه او کار بکند
in orders that it may beeasier برای اینکه اسان تر شود
adside from صرفنظر از اینکه گذشته از این
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
whereas بادر نظر گرفتن اینکه
inadvisably بدون اینکه صلاح باشد
You are asking for it. You are sticking your neck out. مثل اینکه تنت می خارد
much as I'd like to <idiom> با اینکه اینقدر دوست دارم
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
euphonically برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
incomparably بدون اینکه نظر داشته باشد
Unless the contray is proved . مگر اینکه خلافش ثابت شود
approve تصور اینکه چیزی خوب است
He is very primitive and uncuth . مثل اینکه از پشت کوه آمده
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
combatable قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
approving تصور اینکه چیزی خوب است
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
approves تصور اینکه چیزی خوب است
You seem to expect something for good measure ! مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ... بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
irrelevantly بدون اینکه وابستگی داشته باشد
benifit of elergy امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
quality بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
qualities بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
I am glad to see you up and about. خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
hylotheism اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
It's good to see you again. خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
germtheory فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
humoralism اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
adoptionism اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
opens به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
check بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
failure شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
failures شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
second-guess someone <idiom> حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
mercerize موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com