English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
Other Matches
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
patent حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patents حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
in contrast with درمقابل
in d. from درمقابل
alternatively <adv.> درمقابل
cut it with a knife درمقابل
on the other hand <idiom> درمقابل
on the other side <adv.> درمقابل
otherwise <adv.> درمقابل
against درمقابل
on the other hand <adv.> درمقابل
by the same token <adv.> درمقابل
at the same time [on the other hand] <adv.> درمقابل
apart from that <adv.> درمقابل
against payment درمقابل وجه
for درمقابل برله
gainst برعلیه درمقابل
shield حفافت کردن درمقابل
in security for یعنوان وثیقه درمقابل
shields حفافت کردن درمقابل
braced درمقابل فشارمقاومت کردن
bays دفاع کردن درمقابل
to keep at bay دفاع کردن درمقابل
little frog in a big pond <idiom> قطرهای درمقابل دریا
vis-a-vis شخص روبرو درمقابل
brace درمقابل فشارمقاومت کردن
bay دفاع کردن درمقابل
vis a vis شخص روبرو درمقابل
bayed دفاع کردن درمقابل
baying دفاع کردن درمقابل
earthquake proof foundation غیر مقاوم درمقابل زلزله
thermolabile بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
thermistor الت مقاوم درمقابل برق
defendant مقاوم درمقابل زور و فشار
defendants مقاوم درمقابل زور و فشار
to defend oneself [against] از خود دفاع کردن [درمقابل]
v مخفف versus به معنی درمقابل
To make a stand against injustice. درمقابل ستم ایستادگی کردن
To stand up to someone . To assert oneself. درمقابل کسی قد علم کردن
buck fever هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
robustness قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
d/a acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
bank protection حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
patents حق اختراع
devices اختراع
device اختراع
patented حق اختراع
patent حق اختراع
contraptions اختراع
contraption اختراع
contrivances اختراع
patenting حق اختراع
excogitation اختراع
contrivance اختراع
invention اختراع
patent right حق اختراع
mintage اختراع
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
to patent an invention ثبت اختراع
inventive اختراع کننده
make something up <idiom> اختراع کردن
inventible قابل اختراع
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
drum up <idiom> اختراع کردن
invenit اختراع کرد
invention of the aeroplane اختراع هواپیما
forgetive اختراع کننده
fictions داستان اختراع
minting اختراع کردن
mints اختراع کردن
appliances تمهید اختراع
appliance تمهید اختراع
patents حق تثبیت اختراع
patents حق ثبت اختراع
patenting حق تثبیت اختراع
minted اختراع کردن
fiction داستان اختراع
inventiveness هوش اختراع
inventive power هوش اختراع
inventive power قوه اختراع
artifice اختراع نیرنگ
artifices اختراع نیرنگ
mint اختراع کردن
inventiveness قوه اختراع
patenting حق ثبت اختراع
invent اختراع کردن
patented حق ثبت اختراع
invents اختراع کردن
patent حق تثبیت اختراع
patent حق ثبت اختراع
inventing اختراع کردن
patented حق تثبیت اختراع
invented اختراع کردن
stiffest مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
knee brace پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
private decument درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
parliamentarism سیستمی که در ان قوه مجریه درمقابل پارلمان جوابگو ومسئول اعمال خود باشد
stiffer مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiff مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
creditor's bill رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
patenting اختراع ثبت شده
patenting حق ثبت اختراع پروانه
patents حق ثبت اختراع پروانه
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
patents اختراع ثبت شده
patent حق ثبت اختراع پروانه
patent اختراع ثبت شده
ingenuity امادگی برای اختراع
patented حق ثبت اختراع پروانه
patented اختراع ثبت شده
forgetive دارای هوش اختراع
coin اختراع وابداع کردن
figments سخن جعلی اختراع
figment سخن جعلی اختراع
coins اختراع وابداع کردن
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
patentee ذینفع اختراع ثبت شده
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
atentee صاحب اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شده
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
patentee صاحب اختراع ثبت شدن
new- وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
ajeeb دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
new وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
nordenfelt یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
newer وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
white hope بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
armor protection حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
thermal stress ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
upward compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
devise درست کردن اختراع کردن
concocted جعل کردن اختراع کردن
concocting جعل کردن اختراع کردن
concocts جعل کردن اختراع کردن
devised درست کردن اختراع کردن
think up <idiom> اختراع کردن،خلق کردن
concoct جعل کردن اختراع کردن
devises درست کردن اختراع کردن
devising درست کردن اختراع کردن
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com